Thursday 7 November 2013

19آبان 1333 - 10نوامبر: شهادت دکتر حسين فاطمی

دکتر حسین فاطمی قهرمان نهضت ملی ایران
دکتر حسین فاطمی قهرمان نهضت ملی ایران

دکتر حسين فاطمی، قهرمان نهضت ملی ايران، وزير خارجه و يار پاکباز دکتر مصدق، در ساعت چهار و هفت دقيقه بامداد روز چهارشنبه 19آبان سال 1333 به دستور مستقيم شاه خائن در برابر جوخه اعدام قرار گرفت و خون پاکش را فديه رهايی مردم ايران ساخت.
دکتر فاطمی در برابر جوخه اعدام مزدوران شاه گفت:
 «تنها آتش مقدسی که بايد از سينه هر جوان ايرانی زبانه بکشد اين آرزو و ايده آل بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهايی جامعه و ملت خود از چنگال فقر و بدبختی و  ظلم و جور بگذارد. من از مرگ باکی ندارم. آن هم چنين مرگ پرافتخاری. من از اين شهادت پرافتخار لذت می برم. من خدای را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهيد می شوم. و خانواده من بسيار مفتخرند که مرد کوچکی از ميان آنها به اين سعادت نائل گرديد».
 دکتر مصدق درباره دکتر فاطمی گفته بود:
«اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده، بايد از آن کسی که اول اين را پيشنهاد نمود، سپاسگزاری نمود و آن کس شهيد راه وطن دکتر حسين فاطمی است..».
 
 
 
 
 


دکتر حسین فاطمی شهید پرافتخار نهضت ملی ایران
دکتر حسین فاطمی شهید پرافتخار نهضت ملی ایران
ياد سردار بزرگ و جانباز نهضت ملی دکتر حسين فاطمی گرامی باد
از مرگ ابائی ندارم، آن هم چنين مرگ پرافتخاری. من می ميرم تا نسل جوان ايران از اين مرگ درس گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کند.حسين فاطمی، وزير خارجه دکتر مصدق، پس از تحمل شکنجه و درحالی که به شدت بيمار بود، به جوخه تيرباران سپرده شد. دکتر فاطمی يار وفادار و سردار دلير پيشوای نهضت ملی بود. او در تمام فراز و نشيبهای نهضت در کنار مصدق کبير او را کمک کرد و با دشمنان مردم و دربار فاسد پهلوی سری ناسازگار نشان داد. از اين رو اشرف، خواهر فاسد و تبهکار شاه، کينه بسيار شديدی از دکتر فاطمی به دل داشت و بر اثر همين کين ورزيها بود که بالاخره يار باوفای دکتر مصدق به شهادت رسيد.
آن چه در زير می خوانيد، گزيده يی است ازسخنان و فرازهای زندگی اين سردار آزادی:
 
کشته شدن در راه نجات يک ملت، بزرگترين افتخار استکشته شدن در راه نجات يک ملت، بزرگترين افتخار است. تنها آتش مقدسی که بايد در کانون سينه هر جوان ايرانی هميشه زبانه بکشد، اين آرزو و ايده آل بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهايی جامعه و نجات ملت خود از چنگال فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد...
اين گلوله اينتليجنت سرويس به پايداری و استقامت من صدچندان افزود و مرا در راه خدمت به ميهن عزيزم سرسخت تر و آهنين تر و فداکارتر نمود.
 
سخنان دکتر حسين فاطمی وقتی او را تشويق به ملاقات با شاه خائن می کردند:
من از اين دستگاه و بازيهای بی معنی متنفرم، من از اين دستگاه، جز بدبختی و ولخرجی و فساد چيزی نمی بينم. برخلاف وجدانم است که با شاه ملاقات کرده و يک مشت کلماتی که نه او به آن چه می گويد معتقد است، و نه من وجداناً می توانم با اين مرد که مظهر يک دستگاه فاسد و مرکز ظلم و عدوان بيست سال ديکتاتوری است، بسازم.

اين دربار شاهنشاهی، روی دربار سياه فاروق را سفيد کرده
اين دربار شاهنشاهی روی دربار سياه فاروق را سفيد کرده. يکی نيست بپرسد ديگر شما و فاميل شما از يک مشت پابرهنه و لختی که بيست سال پدرت آنها را به نفت جنوب زير نظر مستقيم خويش فروخت و برای چهل سال بعد از خود نيز قرار داد 1933 را باقی گذاشته چه می خواهيد؟
ثروت يک مملکت را به غارت برديد، املاک و اموال و نواميس مردم از دست اين خانواده سی سال است در امان نبوده، حالا مثل دزدها و بدکارها از تاريکی شب برای کودتا استفاده می کنيد و برای استراحت به کلاردشت تشريف می بريد. (سرمقاله باختر امروز 25 مرداد 1332 )
 
خائنی که می خواست وطن را به خاک وخون بکشد، فرار کرد
خائنی که می خواست وطن را به خاک وخون بکشد، فرار کرد، تو نيز چون از بغض و نفرت مردم خبر داشتی و هم می دانستی که چقدر بيشرمانه فرمانبردار و آلت بی اراده اجنبی هستی، پس از آن که دستور ارباب در برابر بيداری و مقاومت عمومی نقش برآب شد، به بيرون از مملکت فرار کردی. برو ای اسير اراده اجنبی که تاريخ جنايت آميز دودمان سی ساله پهلوی را تکميل کردی، آن سفاکی و خونريزی و چپاول پدر و خيلی از خصوصيات ديگر خاندان جليل، اين فصل شرم آور و اين ورق سراپا ننگ آخر نيز لازم داشت. از مولود کودتای آيرو نشايد جز اين که در سوم شهريور فرار کند و از مخلوق سوم شهريور نيز غير از اين که به نهضت ملی ايران خيانت نمايد، هيچ انتظار ديگري  نيست. (سرمقاله باختر امروز 26 مرداد 1332)


سخنان شهيد بزرگوار دکتر حسين فاطمی هنگامی که روی برانکارد به طرف جوخه اعدام برده می شد«سربازها، نظاميها توجه داشته باشيد، ما در راه آزادی و اعتلای ايران، جانمان را از دست می دهيم. اين جان برای شما نيز ارزشمند است و شما هم کوشش کنيد که زير بار ديکتاتوری و خودسری نرويد.
اعضای خانواده پهلوی، خانواده يی هستند که تافته جدابافته از ملت ايران هستند. اين تافته در انگلستان بافته شده و اينها نان، آب و گوشتی که فراهم کرده اند، همه نشأت گرفته از سرمايه داری انگلستان است. از اربابشان جدا نيستند.
اگر خواستيد ايران به استقلال برسد، بايد در ايران، حکومت مردمی باشد».
 
 
از نامه دکتر مصدق درباره پيشنهاد ملی شدن نفت:
اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به وطن شده است، بايد از کسی که اول آن پيشنهاد را نمود، تشکر کرد و آن کس شهيد راه وطن دکتر حسين فاطمی است که روزی در خانه جناب آقای نريمان پيشنهاد خود را داد و عمده نمايندگان جبهه ملی حاضر در جلسه آن را به اتفاق آرا تصويب نمودند. رحمه الله عليه که در طول مدت همکاری با اينجانب حتی يک ترک اولی هم از آن بزرگوار ديده نشد.
 
 
ترور ناجوانمردانه دکتر فاطمی توسط فدائيان اسلاممهدی عراقی که در سالهای 1329 تا 1332 از جوانان وابسته به فدائيان اسلام و از نزديکان نواب صفوی بود و طی سالهای 1343 تا 1357 به اتهام رهبری گروه هيئت مؤتلفه و مشارکت در ترور حسنعلی منصور در زندان به سر برد، ضمن شرح تاريخچه و مسائل فدائيان اسلام در دوران حکومت دکتر مصدق اظهار داشت:
«در زمان ترور مرحوم دکتر فاطمی، نواب صفوی در زندان بود و امور فدائيان در خارج از زندان را مرحوم سيد عبدالحسين واحدی رهبری می کرد. شخصی به نام ابراهيم صرافان، روی واحدی نفوذ فراوانی داشت و طرح ترور دکتر فاطمی را وی به واحدی القاء نمود. چون شايعات زيادی درباره وابستگی وی شنيده و نسبت به او مشکوک بوديم، وی را تحت نظارت و مواظبت قرار داديم و معلوم شد که او ازافراد حزب اراده ملی و وابستگان سيد ضياءالدين طباطبائی است. وی حتی اسلحه هم در اختيار واحدی گذارد که منشاء همه آنها سيد ضياءالدين بود».
به نقل از کتاب جنبش ملی شدن صنعت نفت ايران و کودتای 28مرداد 1332- ص 91
نوشته سرهنگ غلامرضا نجاتی به نقل از مهندس سحابی

دکتر حسين فاطمی آموزگار وفا و پايداری

دکتر فاطمی
دکتر فاطمی

تنها آتش مقدسی که بايد درکانون سينه هر جوان ايرانی هميشه زبانه بکشد، اين آرزو و ايده بزرگ و پاک است که جان خود را در راه آزادی و رهايی جامعه و ملت خود بگذارد... آزادی اول وسيله و بهترين اسلحه ما برای حفظ ايران است. هرکس آزادی ملت ايران را محدود کند و به استقلال ايران لطمه بزند، خائن و پليد است. من يقين دارم که آينده يی روشن و نورانی در برابر ملت ايران است و با استقامت و بردباری و ادامه مبارزه همه زنجيرها خواهد گسست و شام تيره امروزی را به پايان خواهد برد.

اين نويد و بشارتی است از دکتر حسين فاطمی، سردار بزرگی از سرداران تاريخ پرافتخار ايران زمين که در راه آزادی، دامن محبت را به خون رنگين ساخت.
قهرمان نهضت ملی ايران و يار صديق و پاکباز مصدق کبير در ساعت چهار و هفت دقيقه بامداد روز چهارشنبه 19آبان 1333 به دستور مستقيم شاه خائن در برابر جوخه اعدام قرار گرفت. هنگامی که دژخيمان شاه آخرين مراحل تشريفات اعدام او را انجام می دادند، با استواری و تسلط شگفت آوری اين شعر را خوانده بود:
 
هرگز دل من ز خصم در بيم نشد
در بيم ز صاحبان ديهيم نشد
ای جان به فدای آن که پيش دشمن
تسليم نمود جان و تسليم نشد
 
حسين فاطمی در سال 1296 شمسی در شهر نائين به دنيا آمد. پس از پايان تحصيلات دبيرستانی روانه تهران شد، از نخستين روزهای ورود به تهران، سردبير و مدير داخلی روزنامه ستاره شد و چند سالی با اين روزنامه همکاری داشت. بعد از سقوط ديکتاتوری بيست ساله، سردبير روزنامه باختر شد که برادرش امتياز آن را داشت. دوران باروری سياسی او از اين هنگام شروع شد. انتشار روزنامه باختر تا تابستان 1324 که فاطمی برای ادامه تحصيل دکترا روانه پاريس شد، ادامه يافت . وقتی دکتر فاطمی، پس از گذراندن دوره دکترا، در شهريور 1327 به ايران برگشت، امتياز انتشار روزنامه باختر امروز را گرفت. نخستين شماره باختر امروز در 8مرداد 1328 منتشر شد. باختر امروز با شعار يا مرگ يا آزادی، تا 4شماره منتشر شد ولی دولت دست نشانده ساعد نتوانست آن را تحمل کند و روزنامه را توقيف کرد. اما فاطمی همان راه را در روزنامه سرگذشت ادامه داد. وی در يکی از مقالات خود نوشت: معنی چهل سال مشروطيت اين بود که ما درخانه خودمان جرأت نفس کشيدن نداريم و هر وقت صدايی بلند کنيم، با تخماق حکومت مغزمان متلاشی می شود.
 
از 12شهريور 1328 دوباره روزنامه باختر امروز را منتشر ساخت که باز هم باعث کينه توزی استبداد سلطنتی از سويی و عظيم ترين استقبال مردم از سوی ديگر شد. وی مقالاتی با اين عناوين منتشر ساخت:
فقط زور و پول بر اين جهنم حکومت می کند، در راه آزادی بايد از جان گذشت، تا کجا اين بيدادگری را ادامه می دهند. در ايران فقط دزدهای بزرگ آزادند و قانون در ايران بازيچه زورمند است .
در 12مهر 1328 در سرمقاله« اين انتخابات رسوا مردم را به ستوه آورده است»، به انتخابات فرمايشی دوره شانزدهم مجلس که زير کنترل و فشار دربار برگزار شده بود به شدت انتقاد کرد . اشتراک در افشای ماهيت اين انتخابات فرمايشی نقطه پيوند دکتر مصدق و دکتر فاطمی شد که تا پايان زندگی اين دو ادامه داشت.
روز اول آبان 1328 در جلسه يی که به دعوت دکتر مصدق در احمدآباد برگزار شد، بنا به پيشنهاد دکتر حسين فاطمی جبهه ملی به وجود آمد. و دکتر حسين فاطمی مسئوليت کميسيون تبليغات آن را به عهده گرفت. در روز 7آبان دکتر مصدق، انتخابات تهران را به علت دخالت مأموران دولتی باطل اعلام کرد. اين انتخابات در روز 19آبان 1328 به علت استقبال مردم از پيشنهاد مصدق متوقف شد. پس از تجديد انتخابات دوره شانزدهم مجلس، دکتر مصدق و دکتر فاطمی و چند تن ديگر از اعضای جبهه ملی به مجلس راه يافتند و مصدق در رأس کميسيون نفت مجلس قرار گرفت . در همين دوران بود که دکتر فاطمی پيشنهاد ملی کردن صنعت نفت در سراسر ايران را داد و اين پيشنهاد در يکی از نشستهای جبهه ملی پذيرفته شد.
دکتر مصدق، خود در اين باره می نويسد:
«ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر حسين فاطمی است ... اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده بايد از آن کسی که اول اين پيشنهاد را نموده سپاسگزاری گردد و آن کس، شهيد راه وطن دکتر حسين فاطمی است که در تمام مدت همکاری با اين جانب حتی يک ترک اولی هم از آن بزرگوار ديده نشد».
 دکتر مصدق روز 11ارديبهشت 1330 به شرط خلع يد از شرکت غارتگر نفت، نخست وزيری را پذيرفت و دکتر فاطمی در 20ارديبهشت، معاون سياسی و پارلمانی او شد.
روز دوم مهرماه 1330 دکتر مصدق دستور اخراج 350کارشناس انگليس را صادرکرد و چند روز بعد انگليس به شورای امنيت سازمان ملل شکايت کرد و مصدق و فاطمی و چند تن ديگر در روز 14مهر عازم نيويورک شدند تا در جلسه رسيدگی به اين شکايت که روز 17مهر برگزار می شد، شرکت کنند.
فاطمی در سر مقاله های روزنامه باختر در اين دوران ازجمله می نوشت:
ما تا به آخر اين نبرد افتخاربخش جلو می رويم... به دنيا نشان خواهيم داد که ملت ايران در مبارزه مرگ و زندگی خويش با کسی شوخی نمی کند...
 
ارتجاع مذهبی که در مخالفت با مصدق، با دربار و استعمار همسو بود، قصد جان دکتر فاطمی را کرد تا اين فرياد دادخواه ملت ايران را در گلو خفه سازد. روز 26بهمن 1330 هنگامی که دکتر فاطمی بر مزار همکار و همرزم روزنامه نگارش شهيد محمد مسعود سخن می گفت، توسط يکی از دست پروردگان نواب صفوی گلوله يی به سوی او شليک شد. زخم کاری اين گلوله باعث شد که دکتر فاطمی از 26بهمن 1330 تا شهريور 1331 در بيمارستان بستری شود. بعد از آن نيز تا موقع شهادتش به دست دژخيمان شاه، دکتر فاطمی از آثار اين سوءقصد رنج می برد.
دکتر فاطمی در مهرماه 1331 وزير خارجه و سخنگوی دولت مصدق شد. در21مهر کودتايی را عليه دکتر مصدق که توسط سرلشکر زاهدی مزدور در حال اجرا بود، افشا کرد. شب 25مرداد، درجريان کودتا عليه مصدق، فاطمی و دو تن ديگر از اعضای دولت مصدق توسط گارد شاه دستگير شدند. در يورش اوباش گارد به منزل دکتر فاطمی، همسر او نيز دستگير شد و مورد هتک حرمت قرارگرفت. پس از خنثی شدن توطئه کودتا، شاه کودتاگر به بغداد گريخت. وی در سرمقاله يی در روز 26مرداد، شاه را سردسته خيانتکاران ناميد و دربار را قبله گاه دزدان خواند و خواستار لغو نظام سلطنتی در ايران شد.
دکتر فاطمی در همان سرمقاله خطاب به شاه نوشت:
 ملت ايران تشنه انتقام است و می خواهد تو را بر چوبه دار ببيند.
پايداری و تسليم ناپذيری دکتر فاطمی، استبداد سلطنتی را بر آن داشت که او را از سرراه بردارد. دکتر فاطمی در هنگام حمله کودتاچيان 28مرداد به خانه دکتر مصدق آن جا را ترک کرد و حدود 6ماه زندگی مخفی داشت. دولت نظامی زاهدی برای پيداکردن او جايزه تعيين کرد. در مورد روز دستگيری دکتر فاطمی روايات مختلفی از جمله روز 6اسفند، 22اسفند و 26اسفند سال 1332 ذکر شده است. آن روز فرمانداری نظامی تهران و حومه اعلام کرد که دکتر حسين فاطمی، وزير امور خارجه سابق، در خانه يی در شميران دستگير شده و در زندان است. پس از دستگيری، او را به کاخ دادگستری بردند، به توطئه علوی مقدم رئيس کل شهربانی و سرهنگ نصيری که بعداً رئيس ساواک شد، اوباش وابسته به دربار به سردستگی شعبان بی مخ بسيج شدند تا در جلوی دادگستری آن بزرگوار را ترور کنند . وقتی که چاقوکشان بر سرش ريختند تا با ضربات بی امان و کاری چاقو و دشنه شعله حيات را در وجود اين فرزند رشيد و دلاور مردم ايران خاموش کنند، خواهر دکتر فاطمی، زن بزرگ منش و قهرمان، خانم سلطنت فاطمی که خود را به محل رسانده بود، با شجاعت تمام سپر برادرش شد. يازده ضربه چاقوی مزدوران را تحمل کرد به طوری که تنها دو ضربه چاقو به دکتر فاطمی اصابت کرد. دکتر فاطمی خونين و بی هوش به يمن فداکاری و رشادت خواهرش از آن مهلکه جان بدر برد و جنايتکاران حاکم نتوانستند با اين توطئه، قتل او را کار عده يی از به اصطلاح مردم خشمگين وانمود کرده و خود را از جنايت قتل فاطمی مبرا جلوه دهند. دکتر قاطمی تا تيرماه 33 در بيمارستان شماره يک ارتش بستری بود. سپس درحالی که هنوز زخمهايش خون چکان بود، به زندان لشکر 2 زرهی برده شد . بنا به نوشته يکی از کسانی که همان موقع در لشکر 2 زرهی زندانی بود، حال دکتر فاطمی تعريفی نداشت اما اراده اش مثل کوه استوار و روحيه اش بسيار عالی بود.
جريان شهادت دکتر حسين فاطمی از زبان راوی تاريخ چنين است:
در هفته آخر مرداد 33 درحالی که دکتر فاطمی از زخمهايی که بر پيکر داشت به شدت رنج می برد و خون استفراغ می کرد، محاکمه اش در بيدادگاه ارتش آغاز شد. او را با برانکارد به جلسات بيدادگاه می بردند. محاکمه او مخفی بود . در نامه يی که پيش از محاکمه برای مصدق نوشت، گفته بود:
آرزو دارم که نفسهای آخر زندگيم نيزدر راه نهضت وسعادت هموطنانم باشد..
در بيدادگاه شاه از عزم سترگ خود برای مبارزه در راه آزادی سخن گفت و از مصدق کبير دفاع کرد و يک دم از مرگ، هراس به دل راه نداد. روز يکشنبه 17مهرماه 1333 در آخرين جلسه محاکمه فرمايشی، حکم اعدام وی را صادر کردند. سحرگاه روز 19آبان 33 دو مزدور سرسپرده شاه جنايتکار يعنی آزموده و تيمور بختيار برای اجرای حکم اعدام به سلول دکتر فاطمی در زندان لشکر 2 زرهی رفتند. آزموده از وی آخرين خواسته اش را پرسيد، فاطمی جواب داد می خواهم دکتر مصدق را ببينم. آزموده از وی خواست اگر وصيتی دارد بگويد و افزود: تو که مکرر می گفتی من از مرگ ابايی ندارم ومرگ حق است... دکتر فاطمی بدون واهمه از مرگی که تا چند لحظه ديگر به سراغش می آيد، در پاسخش دليرانه گفت:
 آری مرگ حق است و من از مرگ ابايی ندارم. آن هم چنين مرگ پرافتخاری، من می ميرم که نسل جوان ايران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر اين کشور حکومت نمايند.
کلام آخرش که چون پتکی بر مغز آزموده و بختيار فرود آمد، اين بود:
 مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب... مرگی در راه شرف و افتخار و من خدا را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهيد می شوم و با شهادتم در اين راه، دين خود را به ملت ستمديده و استعمارزده ايران ادا کرده ام. سربازان مجاهد نهضت هم چنان مبارزه را ادامه می دهند.
 
می گويند پس از امضای وصيت نامه اش با کمال خضوع و خشوع، نماز گذارده و به يکی از دژخيمان شاه می گويد:
 سعادت من اينست که مانند جد بزرگوارم که فرمود الموت اولی من رکوب العار، من هم در راه حق و حقيقت شهيد می شوم.
 او در وصيت نامه خود، دکتر مصدق را وصی و قيم تنها فرزند خردسال خود کرد.
هنگامی که به تيرک اعدام بسته شد، سه بار فرياد زد: زنده باد مصدق، پاينده باد ايران .
سرانجام فاطمی که با فرياد رسايش عشق عظيم خود به مصدق و آزادی ايران زمين را در تاريخ جاودانه کرد، در خون داغش پرپر زد. او را بنابه وصيتش در مزار شهيدان پاکباز 30تير 31 در ابن بابويه به خاک سپردند.
 
پس از سرنگونی رژيم شاه خائن و پيروزی انقلاب ضدسلطنتی، در 18آبان 1358 سردار خلق موسی خيابانی طی يک سخرانی بر مزار دکتر فاطمی او را تک ستاره درخشان آسمان انقلاب ايران در دوران نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق توصيف کرد .
اگرچه استبداد سلطنتی خون اين مرد بزرگ را بر زمين ريخت اما فاطمی نمرد چرا که خود گفته بود:
ما هرگز نمی ميريم، زيرا ما زنده عشقيم....



رهبر مقاومت ايران مسعود رجوی در مقاله يی تحت عنوان ”مصدق مظهر اراده سياسی يک ملت مستقل و آزاد“ از دکتر حسين فاطمی چنين ياد کرده است :
 
« دکتر حسين فاطمی، آموزگار وفا و پايداری، که سرانجام خونش در راه ايران و مصدق بر زمين ريخت، فرياد می زد «مخالفت با دکتر مصدق مخالفت با آزادی و حقانيت است. ضديت با دکتر مصدق، ضديت با ملل مظلوم و اسير و غارت زده می باشد».
 
ای شهيدی که به خون خفته و گلگون کفنی
ای عزيزی که بخون غرقه ز عشق وطنی
ای شهيدی که دم مرگ نوشتی بر خاک
پيشوا زنده و جاويد ز خون بدنی
نازم آن غيرت و آن همت و آن عزم بلند
که جز ايران به دم مرگ نگفتی سخنی

18آبان - 9نوامبر 420: مرگ يزدگرد اول بانی شهر يزد


نمایی از شهر یزد
نمایی از شهر یزد


  بر اساس برخی اسناد تاريخي, روز نهم نوامبر سال 420 ميلادی يزدگرد يکم از دودمان ساسانيان که رهسپار جنگ و بيرون راندن هونها از مناطق شمالی ماوراءالنهر بود، در محل چشمه سبز (چهل و دو کيلومتری نيشابور) بر اثر لگد اسب کشته شد. وی خود تصميم به رام کردن يک اسب سرکش گرفته بود. يزدگرد يکم 21سال بر ايران سلطنت کرد و در دهه اول قرن چهارم ميلادی شهر يزد را ساخت که نام وی بر آن نهاده شده است. از کارهای مهم يزدگرد، تحمل اديان ديگر در قلمرو ايران بود.

17آبان 1332 - 8نوامبر: آغاز محاکمه دکتر مصدق


مصدق در بیدادگاه نظامی شاه
مصدق در بیدادگاه نظامی شاه

 
روز هفدهم آبان سال 1332، دو ماه و 21روز پس از کودتای 28مرداد، محاکمه دکتر مصدق که در بازداشت بود، به اتهام ضديت با سلطنت و قصد برکنارکردن شاه و نيز به عنوان مسبب وقايع 25 تا 28مرداد در محکمه نظامی تهران آغاز شد.
دکتر مصدق هنگام معرفی، خود را نخست وزير قانونی ايران اعلام, و به صلاحيت محکمه اعتراض کرد و گفت تنها ديوان عالی کشور می تواند رئيس دولت را بازخواست قضايی کند. با بيان اين مطلب، جلسه محاکمه به مدت يک هفته تعطيل شد تا اعضای محکمه که چند افسر ارشد بودند، ظاهراً به صلاحيت خود رسيدگی کنند.
 دکتر مصدق گفته بود که طبق قوانين ايران، ديوان عالی کشور جای رسيدگی به قصور نخست وزير و وزيران است. وی برکناری خود را يک کودتای خارجی خوانده بود و گفته بود:
 «جز با رأی عدم اعتماد پارلمان، فرد ديگری حق برکناری نخست وزير را ندارد، و در صورت وقوع چنين عملی، اين ارتکاب جرم است که بايد به اتهام نقض قانون اساسی و ناديده گرفتن اراده مردم محاکمه و مجازات شود. کودتا يعنی برکنار کردن دولت از طرق غيرقانونی و بنابراين کودتاگران مجرمند، نه من که برگزيده ملت و رئيس قانونی دولت هستم. عامل و دست نشانده بيگانه خائن و مجرم است، نه من». انتشار اخبار مربوط به آغاز محاکمه دکتر مصدق، خشم مردم را برانگيخت.  بازار تهران به نشانه اعتراض تعطيل و تظاهرات مردم در چند شهر ازجمله تهران و تبريز آغاز شد. نيروهای سرکوبگر نظامی، قسمتی ديگر از بازار تهران را ويران و به سوی مردم معترض تيراندازی کردند که ضمن آن دو تن کشته و عده يی مجروح شدند.

17 آبان 1362- 8 نوامبر : تصويب طرح خودمختاری کردستان ايران در شورای ملی مقاومت

 تصویب طرح خودمختاری کردستان ایران در شورای ملی مقاومت
تصویب طرح خودمختاری کردستان ایران در شورای ملی مقاومت

روز 17 آبان سال 1362 شورای ملی مقاومت ايران به منظور برقراری نظام سياسی مبتنی بر اراده و حاکميت مردم و با توجه به اهميتی که اين شورا برای دخالت و مشارکت همه مردم در اخذ و اجرای تصميمات قائل است، طرح خودمختاری کردستان ايران را، به تصويب رساند. در اين طرح تشکيل يک ارگان قانونگذاری در امور داخلی منطقه خودمختار پيش بينی شده، اداره کليه امور منطقه خود مختار بجز امور مربوط به دولت مرکزی در صلاحيت ارگانهای خودمختار قرار داده شده و زبان کردی به عنوان زبان رسمی تدريس و مکاتبه داخلی در منطقه خودمختار اعلام شده است.