![]() دکتر فاطمی |
تنها آتش مقدسی
که بايد درکانون سينه هر جوان ايرانی هميشه زبانه بکشد، اين آرزو و ايده
بزرگ و پاک است که جان خود را در راه آزادی و رهايی جامعه و ملت خود
بگذارد... آزادی اول وسيله و بهترين اسلحه ما برای حفظ ايران است. هرکس
آزادی ملت ايران را محدود کند و به استقلال ايران لطمه بزند، خائن و پليد
است. من يقين دارم که آينده يی روشن و نورانی در برابر ملت ايران است و با استقامت و بردباری و ادامه مبارزه همه زنجيرها خواهد گسست و شام تيره امروزی را به پايان خواهد برد.
اين نويد و بشارتی است از دکتر حسين فاطمی، سردار بزرگی از سرداران تاريخ پرافتخار ايران زمين که در راه آزادی، دامن محبت را به خون رنگين ساخت.
قهرمان نهضت ملی ايران و يار صديق و پاکباز مصدق کبير
در ساعت چهار و هفت دقيقه بامداد روز چهارشنبه 19آبان 1333 به دستور
مستقيم شاه خائن در برابر جوخه اعدام قرار گرفت. هنگامی که دژخيمان شاه
آخرين مراحل تشريفات اعدام او را انجام می دادند، با استواری و تسلط شگفت
آوری اين شعر را خوانده بود:
هرگز دل من ز خصم در بيم نشد
در بيم ز صاحبان ديهيم نشد
ای جان به فدای آن که پيش دشمن
تسليم نمود جان و تسليم نشد
حسين فاطمی در سال 1296 شمسی در شهر نائين به دنيا آمد.
پس از پايان تحصيلات دبيرستانی روانه تهران شد، از نخستين روزهای ورود به
تهران، سردبير و مدير داخلی روزنامه ستاره شد و چند سالی با اين روزنامه
همکاری داشت. بعد از سقوط ديکتاتوری بيست ساله، سردبير روزنامه باختر شد که
برادرش امتياز آن را داشت. دوران باروری سياسی او از اين هنگام شروع
شد. انتشار روزنامه باختر تا تابستان 1324 که فاطمی برای ادامه تحصيل دکترا
روانه پاريس شد، ادامه يافت . وقتی دکتر فاطمی، پس از گذراندن دوره دکترا،
در شهريور 1327 به ايران برگشت، امتياز انتشار روزنامه باختر امروز را
گرفت. نخستين شماره باختر امروز در 8مرداد 1328 منتشر شد. باختر امروز با
شعار يا مرگ يا آزادی، تا 4شماره منتشر شد ولی دولت دست
نشانده ساعد نتوانست آن را تحمل کند و روزنامه را توقيف کرد. اما فاطمی
همان راه را در روزنامه سرگذشت ادامه داد. وی در يکی از
مقالات خود نوشت: معنی چهل سال مشروطيت اين بود که ما درخانه خودمان جرأت
نفس کشيدن نداريم و هر وقت صدايی بلند کنيم، با تخماق حکومت مغزمان متلاشی
می شود.
از 12شهريور 1328 دوباره روزنامه باختر امروز را منتشر
ساخت که باز هم باعث کينه توزی استبداد سلطنتی از سويی و عظيم ترين استقبال
مردم از سوی ديگر شد. وی مقالاتی با اين عناوين منتشر ساخت:
فقط زور و پول بر اين جهنم حکومت می کند، در راه آزادی
بايد از جان گذشت، تا کجا اين بيدادگری را ادامه می دهند. در ايران فقط
دزدهای بزرگ آزادند و قانون در ايران بازيچه زورمند است .
در 12مهر 1328 در سرمقاله« اين انتخابات رسوا مردم را به ستوه آورده است»،
به انتخابات فرمايشی دوره شانزدهم مجلس که زير کنترل و فشار دربار برگزار
شده بود به شدت انتقاد کرد . اشتراک در افشای ماهيت اين انتخابات فرمايشی
نقطه پيوند دکتر مصدق و دکتر فاطمی شد که تا پايان زندگی اين دو ادامه
داشت.
روز اول آبان 1328 در جلسه يی که به دعوت دکتر مصدق در
احمدآباد برگزار شد، بنا به پيشنهاد دکتر حسين فاطمی جبهه ملی به وجود
آمد. و دکتر حسين فاطمی مسئوليت کميسيون تبليغات آن را به عهده گرفت.
در روز 7آبان دکتر مصدق، انتخابات تهران را به علت دخالت مأموران دولتی
باطل اعلام کرد. اين انتخابات در روز 19آبان 1328 به علت استقبال مردم از
پيشنهاد مصدق متوقف شد. پس از تجديد انتخابات دوره شانزدهم مجلس، دکتر مصدق
و دکتر فاطمی و چند تن ديگر از اعضای جبهه ملی به مجلس راه يافتند و
مصدق در رأس کميسيون نفت مجلس قرار گرفت . در همين دوران بود که دکتر فاطمی
پيشنهاد ملی کردن صنعت نفت در سراسر ايران را داد و اين پيشنهاد در يکی از
نشستهای جبهه ملی پذيرفته شد.
دکتر مصدق، خود در اين باره می نويسد:
«ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر
حسين فاطمی است ... اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده
بايد از آن کسی که اول اين پيشنهاد را نموده سپاسگزاری گردد و آن کس، شهيد
راه وطن دکتر حسين فاطمی است که در تمام مدت همکاری با اين جانب حتی يک ترک
اولی هم از آن بزرگوار ديده نشد».
دکتر مصدق روز 11ارديبهشت 1330 به شرط خلع يد از شرکت
غارتگر نفت، نخست وزيری را پذيرفت و دکتر فاطمی در 20ارديبهشت، معاون سياسی
و پارلمانی او شد.
روز دوم مهرماه 1330 دکتر مصدق دستور اخراج 350کارشناس
انگليس را صادرکرد و چند روز بعد انگليس به شورای امنيت سازمان ملل شکايت
کرد و مصدق و فاطمی و چند تن ديگر در روز 14مهر عازم نيويورک شدند تا در
جلسه رسيدگی به اين شکايت که روز 17مهر برگزار می شد، شرکت کنند.
فاطمی در سر مقاله های روزنامه باختر در اين دوران ازجمله می نوشت:
ما تا به آخر اين نبرد افتخاربخش جلو می
رويم... به دنيا نشان خواهيم داد که ملت ايران در مبارزه مرگ و زندگی خويش
با کسی شوخی نمی کند...
ارتجاع مذهبی که در مخالفت با مصدق، با دربار و استعمار
همسو بود، قصد جان دکتر فاطمی را کرد تا اين فرياد دادخواه ملت ايران
را در گلو خفه سازد. روز 26بهمن 1330 هنگامی که دکتر فاطمی بر مزار همکار و
همرزم روزنامه نگارش شهيد محمد مسعود سخن می گفت، توسط يکی از دست
پروردگان نواب صفوی گلوله يی به سوی او شليک شد. زخم کاری اين گلوله باعث
شد که دکتر فاطمی از 26بهمن 1330 تا شهريور 1331 در بيمارستان بستری شود.
بعد از آن نيز تا موقع شهادتش به دست دژخيمان شاه، دکتر فاطمی از آثار اين
سوءقصد رنج می برد.
دکتر فاطمی در مهرماه 1331 وزير خارجه و سخنگوی دولت
مصدق شد. در21مهر کودتايی را عليه دکتر مصدق که توسط سرلشکر زاهدی مزدور در
حال اجرا بود، افشا کرد. شب 25مرداد، درجريان کودتا عليه مصدق، فاطمی و دو
تن ديگر از اعضای دولت مصدق توسط گارد شاه دستگير شدند. در يورش اوباش
گارد به منزل دکتر فاطمی، همسر او نيز دستگير شد و مورد هتک حرمت
قرارگرفت. پس از خنثی شدن توطئه کودتا، شاه کودتاگر به بغداد گريخت. وی در
سرمقاله يی در روز 26مرداد، شاه را سردسته خيانتکاران ناميد و دربار را
قبله گاه دزدان خواند و خواستار لغو نظام سلطنتی در ايران شد.
دکتر فاطمی در همان سرمقاله خطاب به شاه نوشت:
ملت ايران تشنه انتقام است و می خواهد تو را بر چوبه دار ببيند.
پايداری و تسليم ناپذيری دکتر فاطمی، استبداد سلطنتی را
بر آن داشت که او را از سرراه بردارد. دکتر فاطمی در هنگام حمله کودتاچيان
28مرداد به خانه دکتر مصدق آن جا را ترک کرد و حدود 6ماه زندگی
مخفی داشت. دولت نظامی زاهدی برای پيداکردن او جايزه تعيين کرد. در مورد
روز دستگيری دکتر فاطمی روايات مختلفی از جمله روز 6اسفند، 22اسفند و
26اسفند سال 1332 ذکر شده است. آن روز فرمانداری نظامی تهران و حومه اعلام
کرد که دکتر حسين فاطمی، وزير امور خارجه سابق، در خانه يی در شميران
دستگير شده و در زندان است. پس از دستگيری، او را به کاخ دادگستری بردند،
به توطئه علوی مقدم رئيس کل شهربانی و سرهنگ نصيری که بعداً رئيس ساواک
شد، اوباش وابسته به دربار به سردستگی شعبان بی مخ بسيج شدند تا در جلوی
دادگستری آن بزرگوار را ترور کنند . وقتی که چاقوکشان بر سرش ريختند تا با
ضربات بی امان و کاری چاقو و دشنه شعله حيات را در وجود اين فرزند رشيد و
دلاور مردم ايران خاموش کنند، خواهر دکتر فاطمی، زن بزرگ منش و قهرمان،
خانم سلطنت فاطمی که خود را به محل رسانده بود، با شجاعت تمام سپر برادرش
شد. يازده ضربه چاقوی مزدوران را تحمل کرد به طوری که تنها دو ضربه چاقو به
دکتر فاطمی اصابت کرد. دکتر فاطمی خونين و بی هوش به يمن فداکاری و رشادت
خواهرش از آن مهلکه جان بدر برد و جنايتکاران حاکم نتوانستند با اين
توطئه، قتل او را کار عده يی از به اصطلاح مردم خشمگين وانمود کرده و خود
را از جنايت قتل فاطمی مبرا جلوه دهند. دکتر قاطمی تا تيرماه 33 در
بيمارستان شماره يک ارتش بستری بود. سپس درحالی که هنوز زخمهايش خون چکان
بود، به زندان لشکر 2 زرهی برده شد . بنا به نوشته يکی از کسانی که همان
موقع در لشکر 2 زرهی زندانی بود، حال دکتر فاطمی تعريفی نداشت اما اراده
اش مثل کوه استوار و روحيه اش بسيار عالی بود.
جريان شهادت دکتر حسين فاطمی از زبان راوی تاريخ چنين است:
در هفته آخر مرداد 33 درحالی که دکتر فاطمی از زخمهايی
که بر پيکر داشت به شدت رنج می برد و خون استفراغ می کرد، محاکمه اش در
بيدادگاه ارتش آغاز شد. او را با برانکارد به جلسات بيدادگاه می بردند.
محاکمه او مخفی بود . در نامه يی که پيش از محاکمه برای مصدق نوشت، گفته
بود:
آرزو دارم که نفسهای آخر زندگيم نيزدر راه نهضت وسعادت هموطنانم باشد..
در بيدادگاه شاه از عزم سترگ خود برای مبارزه در راه
آزادی سخن گفت و از مصدق کبير دفاع کرد و يک دم از مرگ، هراس به دل راه
نداد. روز يکشنبه 17مهرماه 1333 در آخرين جلسه محاکمه فرمايشی، حکم اعدام
وی را صادر کردند. سحرگاه روز 19آبان 33 دو مزدور سرسپرده شاه جنايتکار
يعنی آزموده و تيمور بختيار برای اجرای حکم اعدام به سلول دکتر فاطمی در
زندان لشکر 2 زرهی رفتند. آزموده از وی آخرين خواسته اش را پرسيد، فاطمی
جواب داد می خواهم دکتر مصدق را ببينم. آزموده از وی خواست اگر وصيتی دارد
بگويد و افزود: تو که مکرر می گفتی من از مرگ ابايی ندارم ومرگ حق است...
دکتر فاطمی بدون واهمه از مرگی که تا چند لحظه ديگر به سراغش می آيد، در
پاسخش دليرانه گفت:
آری مرگ حق است و من از مرگ ابايی ندارم. آن
هم چنين مرگ پرافتخاری، من می ميرم که نسل جوان ايران از مرگ من درس عبرتی
گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر اين کشور
حکومت نمايند.
کلام آخرش که چون پتکی بر مغز آزموده و بختيار فرود آمد، اين بود:
مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب... مرگی
در راه شرف و افتخار و من خدا را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهيد
می شوم و با شهادتم در اين راه، دين خود را به ملت ستمديده و استعمارزده
ايران ادا کرده ام. سربازان مجاهد نهضت هم چنان مبارزه را ادامه می دهند.
می گويند پس از امضای وصيت نامه اش با کمال خضوع و خشوع، نماز گذارده و به يکی از دژخيمان شاه می گويد:
سعادت من اينست که مانند جد بزرگوارم که فرمود الموت اولی من رکوب العار، من هم در راه حق و حقيقت شهيد می شوم.
او در وصيت نامه خود، دکتر مصدق را وصی و قيم تنها فرزند خردسال خود کرد.
هنگامی که به تيرک اعدام بسته شد، سه بار فرياد زد: زنده باد مصدق، پاينده باد ايران .
سرانجام فاطمی که با فرياد رسايش عشق عظيم خود به مصدق
و آزادی ايران زمين را در تاريخ جاودانه کرد، در خون داغش پرپر زد. او را
بنابه وصيتش در مزار شهيدان پاکباز 30تير 31 در ابن بابويه به خاک سپردند.
پس از سرنگونی رژيم شاه خائن و پيروزی انقلاب ضدسلطنتی،
در 18آبان 1358 سردار خلق موسی خيابانی طی يک سخرانی بر مزار دکتر فاطمی
او را تک ستاره درخشان آسمان انقلاب ايران در دوران نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق توصيف کرد .
اگرچه استبداد سلطنتی خون اين مرد بزرگ را بر زمين ريخت اما فاطمی نمرد چرا که خود گفته بود:
ما هرگز نمی ميريم، زيرا ما زنده عشقيم....
ما هرگز نمی ميريم، زيرا ما زنده عشقيم....

رهبر مقاومت ايران مسعود رجوی در مقاله يی تحت عنوان ”مصدق مظهر اراده سياسی يک ملت مستقل و آزاد“ از دکتر حسين فاطمی چنين ياد کرده است :
« دکتر حسين فاطمی، آموزگار وفا و پايداری، که
سرانجام خونش در راه ايران و مصدق بر زمين ريخت، فرياد می زد «مخالفت با
دکتر مصدق مخالفت با آزادی و حقانيت است. ضديت با دکتر مصدق، ضديت با ملل
مظلوم و اسير و غارت زده می باشد».
ای شهيدی که به خون خفته و گلگون کفنی
ای عزيزی که بخون غرقه ز عشق وطنی
ای شهيدی که دم مرگ نوشتی بر خاک
پيشوا زنده و جاويد ز خون بدنی
نازم آن غيرت و آن همت و آن عزم بلند
که جز ايران به دم مرگ نگفتی سخنی
No comments:
Post a Comment