Monday 20 January 2014

30دي1357- خاطرات آزادي زندانيان سياسي



"پيروزباد انقلاب دموكراتيك ايران"

روز 30 ديماه 1357، آخرين دسته زندانيان سياسی شامل 162تن از کسانی که در بيدادگاههای نظامی شاه خائن به حبس ابد محکوم شده بودند، به آغوش خلق بازگشتند. 
مسعود رجوي ، موسی خياباني و اشرف رجوي از جمله اين زندانيان بودند.

 با اوجگيری حرکتهای اعتراضی مردم عليه ديکتاتوری شاه و از اواسط سال56 تا روز 30ديماه سال 57، هزاران زندانی سياسی از زندانهای سراسر کشور آزاد شدند. اما خلق قهرمان ايران تا آزادی آخرين زندانيان سياسی تا رسيدن به خواسته خود از پا ننشست و هزاران جوان، همراه با خانواده های زندانيان سياسی دربند، از چند روز قبل در برابر زندان قصر تهران تظاهرات می کردند و شعار ”آزادی زندانی سياسي” را می دادند. مردم، نگران توطئه های احتمالی ديکتاتوری شاه بودند که در آخرين روزهای حياتش، رهبران مجاهدين و مهمترين برانگيزانندگان جنبش خلق را در اسارت، سربه نيست کند.  
عاقبت، دژخيمان درمانده، تسليم همت خلق شدند و آخرين دسته زندانيان سياسی را نيز آزاد کردند. و بدين ترتيب جنبش ضدديکتاتوری مردممان يکی از دشوارترين مراحل مبارزه خود را با پيروزی کامل، پشت سر نهاد و مبارزه در مداری بالاتر تا سرنگونی تمام عيار ديکتاتوری شاه و رژيم دست نشانده اش ادامه يافت. 

 روزنامه کيهان در فردای آزادی مسعودرجوی و آخرين گروه زندانيان سياسی ايران با عنوان« 162زندانی سياسی آزاد شدند» نوشت:

 ... برای اين که مردم از آزادی زندانيان سياسی اطمينان حاصل کنند، يکی از زندانيان، مستقيماً از پشت ميکروفن با آنها صحبت کرد. مسعود رجوي درحالی که با احساسات پرشور مردم، روبه رو گشته بود، گفت:
 ”آيا هيچ واژه يی هست که بشود با به زبان آوردنش از شما مردم تشکر کرد؟ به راستی که ما همه اين آزادی را مديون شما هستيم، نه شخص ديگری يا گروهی خاص”. 


دزدي آزادي ها و مرگ يك ملت -57 تا 93
كرونولوژي


بهار سال 1356- با پيدايش جنبشهاي دمكراسي خواهانه منطقه و براي جلوگيري ازپيدايش يك جنبش ترقي خواهانه مستقل و مردمي درايران, كارتر شاه را زير فشار گذاشت كه «سياست حقوق بشر» را در ايران پياده كند تا بلكه با اين تغيير بتوان از هرگونه قيام و دگرگوني جلوگيري شود.

23خرداد 1356- 40تن از نويسندگان و روشنفكران ايران در نامة سرگشادهيي بهنخست وزير وقت (هويدا), ضمن محكوم كردن استبداد جاري در جامعه, خواهان برقراري دموكراسي شدند.

16 ارديبهشت1357-  در مصاحبه اي با لوموند خميني گفت هرگز با ماركيسيتها عليه ديكتاتوري همكاري نخواهدكرد و به كشورهاي  غربي اطمنيان داد كه به سمت بلوك شرق نخواهد رفت. 

5شهريور 1357-درحالي كه آمريكا درمذاكره با خميني تلاش داشت تا يك ”انتقال آرام” درايران اجرا گردد, درخواست «يكي از مراجع مهم مذهبي» ، جمشيد آموزگار را (كه از 15مرداد56, به جاي هويدا به نخست وزيري منصوب شده بود) بركناركرد و بهجاي او شريف امامي، رئيس مجلس سنا و بنياد پهلوي، را, به عنوان «دولت آشتي ملي», بهنخست‌وزيري نشاند و بههنگام معرفي شريف‌امامي، رئوس برنامه‌هاي دولت را «ازبين بردن گرفتاريهاي مردم... تعظيم بهشعائر اسلام، كه درصدر همه‌چيز قرار مي‌گيرد...» تعيين كرد.

7شهريور 1357- روزنامهٌ اطلاعات ـ‌كه در روز 17دي56 مقالهٌ «ايران و استعمار سرخ و سياه» را عليه خميني نوشته بود ـ براي نخستين بار عكس خميني را در صفحهٌ اول خود چاپ كرد و زير عكس با خط درشت نوشت: «مذاكرات و فرستادن هياٌت براي بازگشت حضرت آية‌الله العظمي خميني».

8شهريور1357- اميرطاهري، سردبير كيهان, در مقاله‌يي در كيهان انگليسي، هدفِ ايجاد «فضاي باز سياسي» را منزوي كردن «دستهٌ برانداز» اعلام كرد و نوشت: «حكومت ميتواند بهمخالفان سياسيِ حرفهيي اجازه دهد علني شوند ...نتيجهٌ فعاليت علنيِ سازمانيافتهٌ مخالفان [سياسيِ حرفه‌يي] هرچه باشد... كشور از آن سود خواهد برد... كوششهاي علني... ”دستهٌ‌برانداز“ (نيروهاي خواهان سرنگوني رژيم شاه) را منزوي مي‌كند

13شهريور1357- مردم تهران پس از برگزاري «برزگترين نماز عبد  فطر», در تپه هاي قيطريه به سوي تهران راهپيمايي كردند. كيهان 14شهريور57, از «تظاهرات و راهپيمايي چند ميليوني» مردم تهران خبرداد. در اين راهپيمايي «مسالمت آميز و آشتي جويانه», «راهپيمايان, سربازان و افسران را در خيابانها گلباران كردند

16شهريور 1357- روزنامه كيهان 16شهريور, از آن به عنوان «بزرگترين راهپيمايي تاريخ ايران» نام برد كه مانند راهپيمايي 13 شهريور تهران, «با آرامش برگزارشد»

17شهريور1357- برقراري حكومت نظامي در تهران را اعلام شد. ساعتي بعد ماٌموران حكومت نظامي، بهدستور شاه، بهتظاهرات مردم در ميدان ژاله تهران يورش بردند و صدها تن از مردم بيدفاع را، بهگونه‌يي وحشيانه، كشتند و اين كشتار بيرحمانه, تمام رشته هاي «دولت آشتي ملي» شريف امامي را پنبه كرد

13مهر 1357- وقتي كويت به خميني راه نداد, وي به پاريس رفت. ژيسكار دِستن در مصاحبهيي با روزنامه ”توس” گفته بود: «خميني بهمحض ورود بهفرانسه در فرودگاه تقاضاي پناهندگي سياسي كرد» و «شاه از من خواست بهاو رَواديد (=ويزا) بدهم و مراتب امنيتي و حفاظتي درمورد آيتالله خميني را از سوي دولت فرانسه تاٌمين كنيم». بعد «شاه براي من پيغام داد كه كوچكترين مشكلي براي آيتالله خميني بهوجودنياورم”( 23شهريور 77 روزنامه «توس»)

1مهر1357- اعتراضها و اعتصابها گستردهتر شد.

13 آبان 1357- حمله وحشيانه انتظامي به دانشجويان قيام كننده دلير دانشگاه تهران. شماري از دانشجويان, درحين جنگ و گريز, كشته شدند. در اخبار  شب تلويزيون رژيم, فيلم اين كشتار پخش شد و موج مخالفتي عظيم عليه جنايتكاران حاكم برانگيخت.




14آبان 1357- مردم در اعتراض بهكشتار دانشگاه, دهها بانك, سينما و موٌسّسة دولتي را بهآتش كشيدند.


18آبان 1357- سوليوان، سفير آمريكا در ايران، در گزارشي طرح خود براي انتقال قدرت به صورت مسالمت آميز را ارائة كرد كه پس از تبادل با خميني به اجرا گذاشته شد. ” ... در شرايط جديد ميبايست موضوع روابط احتمالي آيندة بين نظاميان و رهبران مذهبي را مورد توجّه قرار دهيم. خطوط اصلي پيشنهادي من اين بود كه براي پايان بخشيدن بهبحران فعلي و استقرار يك نظم جديد در ايران، بين نيروهاي انقلابي و نيروهاي مسلّح سازش به‌وجود آيد. براي حُصول چنين سازشي نيز مي‌بايست نه فقط شاه بلكه بسياري از فرماندهان و افسران ارشد نيروهاي مسلّح ايران از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وي از كشور، حُصول توافقي بين نيروهاي انقلابي و فرماندهان جوان نيروهاي مسلّح بهاين صورت امكان‌پذير است كه آيتاللّه خميني شخص معتدلي، مانند بازرگان يا ميناچي، را بهنخست وزيري انتخاب كند و بدين‌وسيله از رويكارآمدن حكومتي از نوع ناصر.. بهعمل آيد. حدس من اين بود كه رهبران مذهبي و شخص آيتاللّه خميني چنين راه حلي را خواهند پذيرفت زيرا هدف اصلي آنها، كه حذف شاه بود، در چارچوب چنين توافقي عملي مي‌شد... هرچند اين وضع درمقايسه با امتيازاتي كه در دوران حكومت شاه از آن برخوردار بوديم چندان خوشايند نبود، امّا، بر پيروزي يك انقلاب خام كه بهقيمت ازهم‌پاشيدن نيروهاي مسلّح ايران تمام مي‌شد، رُجحان داشت» (ماٌموريت در ايران، سوليوان، ترجمه محمود مشرقي, ص144).
19آذر1357- راهپيمايي عظيمي در تهران برگزارشد با شعار ”بگو مرگ بر شاه” و ”برادر ارتشي چرا برادر كشي” بي.بي.سي, شمار تظاهركنندگان را حدود دو ميليون نفر تخمين زد. «در نتيجة توافقي كه صورت گرفته بود», راهپيمايي بدون درگيري پايان پذيرفت . 

7دي 1357- ، وزارت خارجهٌ فرانسه با صادق قطب‌زاده ـ‌كه بسيار بهخميني نزديك بود‌ـ تماس گرفت. فرانسويها از قطب‌زاده خواستند براي آنها روشن كند كه در صورت پيروزي آيت‌الله خميني چه نوع سياستهايي از جانب ايشان اتّخاذ خواهد شد. قطب‌زاده در زماني بسيار كوتاه تحليلي تهيه و براي وزارت امور خارجه فرانسه فرستاد:
كمي بعد از سفر رئيس جمهور فرانسه بهگوادلوپ, آيت‌الله خميني از قطب‌زاده مي‌خواهد كه تحقيق كند آيا رئيس جمهور فرانسه مساٌلهٌ ايران را در كنفرانس مطرح خواهد كرد و آيا تحليل قطب‌زاده بهرئيس جمهور داده شده است؟ قطب‌زاده تماس گرفت. بهاو پاسخ داده شد كه بله، رئيس جمهور مساٌله ايران را در كنفرانس مطرح خواهد كرد و تحليل قطب‌زاده را ديده است... تحليل قطب‌زاده به‌قدري رئيس جمهور را تحت‌تاٌثير قرار داده است كه ژيسكار دستن بهكارتر توصيه خواهد كرد كه با دولت احتمالي جديد تهران، كه رياست معنوي آن با آيت‌الله خميني خواهد بود، وارد مذاكره شود» (آخرين تلاشها در آخرين روزها، ابراهيم يزدي، چاپ اول, ص97).

15دي 1357- بهپيشنهاد ژيسكار دِستن، رئيس جمهوري فرانسه، سران چهار كشور غربي ‌ـ آمريكا، انگليس،آلمان و فرانسه‌ـ براي گفتگو و رايزني دربارهٌ بحران ايران، كنفرانس سه‌روزه‌يي را در جزيرهٌ گوادلوپ تشكيل دادند. پيش از برگزاري اين كنفرانس، خميني در اواخر سال ميلادي1978، ابراهيم يزدي را بهآمريكا فرستاد تا دربارهٌ حكومتي كه درپي برقراري آن است، ذهن زمامداران آن كشور را روشن كند. 

17دي 1357-  كنفرانس گوآدالوپ تمام شد. سرانجام رئيس جمهوري فرانسه كارتر را متقاعد كرد كه از حمايت شاه دستبردارد. نتيجة كنفرانس اين شد كه كارتر بهخروج شاه از ايران رضايت داد. پس از كنفرانس, سياست آمريكا درقبال ايران اعلام شد: «دولت كارتر هرگونه اميدي را براي حفظ قدرت كامل شاه ازدست داده است و درعوض بر حمايت خود از يك دولت غيرنظامي تاٌكيد مي‌كند». از آن پس «لحن مقامات و مطبوعات و محافل آمريكا نسبت بهايران تغيير محسوس مي‌كند». در همين راستا، «پس از تماسها و توافقهايي كه بين سوليوان و نهضت آزادي (بازرگان) صورت گرفت»، سوليوان بهدولت كارتر پيشنهاد كرد كه براي ديدار و مذاكره با خميني «يك مقام ارشد دولتي را بهپاريس بفرستد» (آخرين تلاشها در آخرين روزها، ابراهيم يزدي، ص99). در ارزيابيهاي بعدي ديدار مستقيم بهصلاح دو طرف دانسته نشد و قرار شد تماس غيرمستقيم صورت پذيرد.

18دي 1357- كارتر از طريق نمايندگان ژيسكار دستن، كه بهديدار خميني رفته بودند، پيامي را براي او فرستاد. او در اين پيام بهخميني خبرداد كه آمريكا پذيرفته است كه شاه كنار برود. در اين ديدار نمايندگان رئيس جمهوري فرانسه تاٌكيد كردند كه «انتقال قدرت در ايران بايد كنترل شود و با احساس مسئوليتهاي سياسي همراه باشد». خميني خطاب بهآنها گفت: «الآن بهمن اطلاع دادند كه يك كودتاي نظامي در شُرُف تكوين است... من كودتا را نه بهصلاح ملت مي‌دانم و نه بهصلاح آمريكا... اگر بخواهيد آرامش در ايران حاصل شود، راهي جز اين نيست كه نظام شاهنشاهي كه قانوني نيست، كنار برود تا من يك شوراي انقلاب تاٌسيس كنم براي نقل قدرت... خوف آن دارم كه اگر كودتاي نظامي بشود انفجاري بشود در ايران كه كسي نتواند جلو آن را بگيرد. من بهشما توصيه مي‌كنم از كودتا جلوگيري كنيد.
 
21 دي 1357-  شاپور بختيار اعضاي دولت خود را براي گرفتن راٌي اعتماد بهمجلس معرّفي كرد.

22دي 1357- خميني اعلام كرد كه شورايي موقت بهنام «شوراي انقلاب» تشكيل داده است. هسته اوليه «شوراي انقلاب» عبارت بودند از: سيدمحمد بهشتي, مرتضي مطهّري, رفسنجاني, موسوي اردبيلي و محمدجواد باهنر (روزنامه اطلاعات, 31تيرماه 1359).
 
26دي 1357- بخيتار راي اعتماد از مجلس شوراي ملي گرفت و شاه با چشمان اشكبار همراه با فرح از فرودگاه مهرآباد تهران عازم مصر شدند. 


29دي 1357- بهمناسبت «اربعين حسيني» بيش از دو ميليون نفر در تهران راهپيمايي كردند. كيهان با خط درشت در صفحة اول خود از آن بهعنوان «عظيمترين راهپيمايي مذهبي و سياسي تاريخ» يادكرد.

30 ديماه1357-  162 زنداني سياسي از زندان قصر آزاد شدند.
مسعود رجوي و موسي خياباني (پس از 7سال اسارت در زندانهاي شاه) جزء آزادشدگان بودند. هزاران نفر دربرابر درب زندان از زندانيان آزادشده استقبال پرشوري بهعمل آوردند.



متن كامل سخنراني مسعود رجوي  :

روز 4 بهمن ماه 1357 مسعود رجوی برای اولين بار پس از آزاديش از زندان، در دانشگاه تهران حضور يافت و طی يك سخنرانی در مسجد دانشگاه تهران كه با تجليل از شهيدان راه آزادی آغاز شد، ضمن ارائه گزارش كوتاهی از 14سال مبارزه و جانفشانی مجاهدين در راه انقلاب و مردم، از جمله درباره تهديدها و نگرانيهای مجاهدين پيرامون توطئه های ارتجاعی و ضدانقلابی، سخنان مهمی ايراد كرد. درزير بخشهايی از اين سخنرانی از نظرتان می گذرد:

«وقتی ما رفتيم تنها رفتيم. با چشمهای بسته ما را بردند. بر دستها و پاها چيزی جز زنجير نبود. اما وقتی برگشتيم در آغوش مردممان بوديم و در دستهامان گل بود و بر روهامان بوسه. آيا می شد اين لحظات را وصف كرد؟!

ما در زندان بطور تصادفی توانستيم آن فيلم چند دقيقه يی را كه از دانشگاه، همين دانشگاهی كه خودم هم فرزندش هستم، ببينيم. لابد شما هم ديديد. خروش را ديديم، فرياد را ديديم، شهدا را به چشم ديديم.
آن روز ديگر، دانشگاه، دانشگاه نبود. شهادتگاه شده بود، زيارتگاه شده بود. آخرشما دراين سالها اين دانشگاه را به معبد و محرابی برای آزادی تبديل كرده بوديد. دانشگاههای ما يك دم در سياهترين زمانها از خروش بازنايستادند و نمی ايستند، تبلور شرف اين مردم بودند.
نه گارد، نه چماق به دست و نه رگبار نتوانست فرياد دانشگاه را خاموش كند. چرا كه مظهر حيات يك خلق بود. مظهر زندگی يك خلق بود كه حيات، چيزی نيست جز عقيده و جهاد. درود به دانشگاه.
به همين دليل هم ما امروز برای زيارت آمديم اينجا
  ، تنها دانشگاه نيست، نشانش هم هجوم همه مردم است، روزی كه اينجا باز می شود عموم خلق ، عموم اقشار و طبقات خلق، آن كارگران دلير كه تاريخ هيچوقت فراموش نخواهد كردكه درچه روزهای حساس، سرنوشت ايران دردستشان بود، نفتيها ، برقيها، و اصولا عموم اقشار و طبقات مردم. هجوم می آورند و به همين دليل مسئوليت شما زياد است و خيلی هم زياد است.
به آنهايی كه در زير شكنجه ها خدای خلق را می طلبيدند، خدا و خلق را به ياری می طلبيدند می گفتند كدام خلق؟ بمانيد و بپوسيد؛ اينجا جزيره ثبات است!
ما می گفتيم مگر می شود بهار را از آمدن بازداشت، مانع روئيدن لاله ها شد، مگر می شود ملتی را تا به ابد اسيرنگه داشت؟ نه ، مگر می شود تا ابد خلقی را درزنجير نگه داشت؟ نه ، چرا كه خواست خداست، اراده خداست، اراده خلق است ، سنت تاريخ است ، قانون اجتماع است و لن تجد لسنة الله تبديلا / ولن تجد لسنة الله تحويلا
 . ميعاد خداست، ميعاد تخلف ناپذير. و لا يخلف الميعاد بله سنت خداست، سيره تاريخ است، بشارت همه انبيا، پيام آوران ، مصلحين و انقلابيون بزرگ جهان است كه ”خلق پيروز ميشود”. آينده تابناك است».
مسعود رجوی درقسمت ديگری از سخنان خود گفت :
« من نيامدم اينجا كه روند خودبه خودی قضايا را فقط ستايش كنم، ما نيامديم كه آنچه را كه هست و فقط هست تأييد كنيم. لختی هم بايد به آن انديشيد كه چه چيز بايد باشد ؟ وچه چيز هم نبايد باشد. آيا ما می خواهيم نسل ملعونی باشيم؟ نسل نفرين شده يی كه فرصتها را از دست دادند. مسائلشان را اصلی وفرعی نكردند و به فرعيات پرداختند. تصور كنيد كه دركشتی طوفان زده يی هستيد كه سوراخ شده و ممكن است غرق شود. و از هرطرف تهديد می شود و ما نشسته ايم بحث اسكولاستيكی می كنيم يا بحثهای خيلی خوبی هم می كنيم
  ولی جايش آنجا نيست. نگذاريد نسل ما نسل نفرين شده يی باشد.
من و برادرانم نيامديم به اين دانشگاه، به اين شهادتگاه و به اين زيارتگاه كه هرچه را هست ، هرچه را كه خودبه خود اتفاق می افتد، بی عيب بدانيم

صبرو تحمل و شكيبايی (صبر به معنای انقلابيش)، بلندنظری و احساس مسئوليت، نخستين وظايف و نخستين ويژگيهای يك انقلابی يا يك گروه انقلابی است. اگر اين را نداريم يا نيست و يا نمی توانيم كسب كنيم بهتر است كه خداحافظی كنيم. زيرا مرد و زن، زبان حالشان اين خواهد بود كه مرا به خير تو اميد نيست شر مرسان. تازه اول كار است. هنوز آنقدر زمان هست، هنوز آنقدر نشيب و فراز هست و هنوز آنقدرشكست و پيروزی هست.
ما سرنداده بوديم كه بجايش زر بگيريم، مگر جانمان را برای اين داده بوديم كه به جايش جاه بگيريم؟ از جا برنخاسته بوديم، قيام نكرده بوديم كه در جاهای بهتر و صندليهای بهتر و مقامات بهتر قعود كنيم. بايد هشيار بود و اين هشياری درقدم اول به مناسبات و روابط ما با يكديگر ارتباط  پيدا می كند. نفت نبود، سوخت نبود، ما می شنيديم چه معنويات متعالی دراين جنوب شهر حكمفرما شده بود. فوق همگامی، همراهی ، چقدرستايش آميز بود. پس با آن روابط توحيدی كه در شهر حكمفرما شده بود، توطئه ها به ثمر نرسيد، قحطيها به ثمر نرسيد.
روابط ما با هم اگر عاری از بلندنظريهای انقلابی باشد، اگر مسأله فقط گرفتن ستون اين روزنامه يا آن روزنامه ، گرفتن اين جا يا آن جا و گرفتن اين بلندگو باشد، خودمان به دست خودمان دستاوردهايمان را نابود كرده ايم. نگذاريد شهدا ما را نفرين كنند. بنابراين در مورد اين مسأله داخليمان بايد در مقابل تفرقه افكنی مقاومت كرد.

اسلام ما اسلامی نيست كه مبارزه را انحصار يك نيرو يا يك گروه خاص بداند. مگر پيشوای ما نگفت وقتی دين نداريد آزاده باشيد. حرمت كلمه آزادی ، حرمت كلام مبارزه بايد حفظ بشود. ما چنين اسلامی نداريم. مبارزه حق هر انسان است، حق طبيعيش ، حق فطريش و حقی كه با آن زاده شده است. پس بايد به يكديگراحترام بگذاريم، حرمت هم را حفظ كنيم و مانع تفرقه بشويم. تفرقه چيزی نيست جز انعكاس دشمن و عواملش در صفوف ما. اين كمی از حرفهای دلم و درد دلم بود
».
آقای مسعود رجوی درقسمت بعدی سخنان خود، گزارشی درباره 14 سال فعاليت و مبارزه سازمان مجاهدين و 7 سال زندان به مردم ايران ارائه داد و ضمن آن با اشاره به تحولات اين دوران و همچنين ضربه اپورتونيستی وارده به سازمان ،موضعگيری متقابل سازمان طی 12 ماده را به آگاهی عمومی رساند.



4بهمن 1357- پيروز باد انقلاب دمكراتيك ايران ،بايد صبر پيشه كرد
31 سال پيش در 4بهمن 1357 كه سه روز بود از زندان شاه، در بحبوحه قيام مردم، آزاد شده بوديم، من در اولين سخنراني در دانشگاه تهران حرفم و شعارم از جانب مجاهدين اين بود كه پيروز باد انقلاب دموكراتيك ايران . در آن ايام جماعت خميني ب هتازگي شعار انقلاب اسلامي مي دادند. يكي از حاضران سؤال كرد انقلاب دموكراتيك يعني چه؟ جواب دادم يعني انقلابي با شركت مردم يعني با شركت و حاكميت تمام طبقات و اقشار خلق كه يك نظام مردمي شورايي را تداعي م يكند”.
در همين سخنراني به صراحت گفتم:
من نيامدم اين جا كه روند خود به خودي قضايا را فقط ستايش كنم، ما نيامديم كه آن چه را هست، و فقط هست، تأييد كنيم. لختي هم بايد به آن انديشيد كه چه چيز بايد باشد، و چه چيز هم نبايد باشد. آيا ما م يخواهيم نسل ملعوني باشيم، نسل نفري نشده يي باشيم كه فرصتها را ازدست دادندمن و برادرانم نيامديم به اين دانشگاه، به اين شهادتگاه و به اين زيارتگاه، كه هرچه را هست، هرچه را خودب هخود اتفاق مي افتد، بي عيب بدانيم. زيرا آنها تنها با عمل كردن بر روي اختلافهاي دروني ما، روي تعارضات حتي دروني ما، امكان پيدا م يكنند كه دستاوردهايمان را بگيرند، اختناق را تكرار كنند و آزادي را به عقب بيندازند .سپس بلافاصله اضافه كردم: ” صبر و تحمل، شكيبايي )صبر ب همعناي انقلابيش( بلندنظري و احساس مسئوليت، نخستين وظايف و نخستين ويژگيهاي يك انقلابي يا يك گروه انقلابي است. اگر اين را نداريم، يا نيست و يا نمي توانيم كسب كنيم، بهتر است كه خداخافظي كنيم. زيرا مردم زبان حالشان اين خواهد بود كه مرا به خير تو اميد نيست شر مرسان“. تازه اول كار است. برادران و خواهران، رزمندگان و مبارزين، ما سر نداده بوديم كه به جايش زر بگيريم. مگر جانمان را براي اين داده بوديم كه بجايش جاه بگيريم؟ از جا برنخاسته بوديم، قيام نكرده بوديم كه در جاهاي بهتر و صندليهاي بهترو مقامهاي بهتري قعود كنيم.”
خاطرات مسعود رجوي كتاب استراتژي قيام وسرنگوني ص20



                    
مسعود رجوي، پس از آزادي از زندان, در نخستين سخنرانيش در دانشگاه تهران از «آزادي» سخن گفت كه در راهش داغ و درد بسيار بر دل نشانده بود:



«...آزادي؛ خجسته آزادي، آزادي يعني روح، جوهر و ماهيتِ انسان؛ آن چيزي كه شهيدان بهخاطرش جان باختند، اسيران بهزندان افتادند، تبعيديان مهاجرت كردند و خلق قهرمان قيام كردمگر مي‌شود خورشيد را كشت؟ مگر مي‌شود باد را از وزيدن بازداشت و باران را از باريدن، مگر مي‌شود اقيانوس را خشك كرد؟ مگر مي‌شود بهار را از آمدن بازداشت و مانع روييدن لاله‌ها شد؟ و مگر مي‌شود ملتي را تا بهابد اسير نگهداشت؟ مگر مي‌شود خلقي را تا بهابد در زنجير نگهداشت؟ نهنهچرا؟ زيرا خواست خداست؛ ارادهٌ خلق است؛ سنّت تاريخ و قانون اجتماع است؛ ميعاد خداست؛ ميعاد تخلّف‌ناپذير. بله سنّت خداست. سير تاريخ است. بشارت همهٌ انبيا و پيام‌آوران، مُصلحين و انقلابيون بزرگ جهاني اين است: خلق پيروز مي‌شود. آينده تابناك است...»
(روزنامهٌ كيهان,  5بهمن1357).