Monday 16 December 2013

28آذر ماه سال ۱۳۶۰ شهادت شکرالله پاک نژاد

28آذر ماه سال ۱۳۶۰ شهادت شکرالله پاک نژاد

شکری هرگز نمی ميرد
 
 
 
به مناسبت 
 
سالروز شهادت انقلابی هميشه در ياد، شکرالله پاک نژاد
 
هنوز صدايش به گوشها می رسد، هنوز پيامش در رگهای جنبش جاری است، می جوشد و می خروشد.وصف شکری را (شکرالله پاک نژاد، مبارز بزرگی که خمينی در يکی از هولناکترين جناياتش درهمان سال 60، خون پاکش را بر زمين ريخت) همان به که از زبان رهبر مقاومت آقای مسعود رجوي بشنويم:
 
 «با شهادت پاک نژاد، خلق ما يکی از رشيدترين فرزندان مبارزش، انقلاب ما يکی از ارزنده ترين رهبرانش، سازمان مجاهدين، يکی از صميمی ترين و غمخوارترين هم زنجيران، همرزمان، و همسنگران و مشوقان انقلابی خود رااز دست داد. اگر چه يقين دارم که راهش، همچون نامش هر روز درخشنده تر و تابنده تر تا قله پيروزی نهايی ادامه خواهد داشت».
 
 
 
 
شکری و گروه ”فلسطين“
 انقلابی نامدار، شهيد، شکرالله پاک نژاد که توسط دوستانش با نام ”شکری“ خوانده می شد، از فرزندان رشيد مردم خوزستان بود که در شهر دزفول متولد شد و دوران نوجوانی خود را در ميان مردم اين شهر گذراند. مشاهده نابرابريهای اجتماعی و فقر و فلاکت مردم از اولين سالهای نوجوانی، شکری را تحت تأثير قرار داد و قلبش را لبريز از عشق به محرومان کرد و همين عشق بود که او را به مبارزه عليه نظام ستمگر سلطنتی کشاند. 
مبارز برجسته، شکرالله پاکنژاد، با اعتقاد به مبارزه مسلحانه، دست به ايجاد تشکل و هسته يی برای آغاز مبارزه قهرآميز با رژيم شاه زد. 
در واقع، اين هسته که به گروه فلسطين معروف شد اولين تلاش برای سازماندهی مقاومت مسلحانه عليه رژيم شاه بود. اما در سال 1348 شکری به هنگام خروج از ايران به منظور پيوستن به جنبش فلسطين توسط ساواک شاه دستگير شد و تحت شکنجه های وحشيانه قرار گرفت.
 
 دفاعيات پرشور و قاطع او از آرمان رهايی خلق و از مبارزه مسلحانه در بيدادگاههای شاه، نام شکرالله پاک نژاد را در سراسر ايران بر سر زبان مردم انداخت.
 
 
 درهمان زمان، ژان پل سارتر نويسنده ترقيخواه فرانسوی نيز متن کامل دفاعيات شکری را به طور کامل در مجله خود به نام عصر جديد چاپ کرد.
 پاک نژاد را به خاطر همين دفاعيات، ابتدا به اعدام محکوم کردند. اما رژيم شاه، تحت فشارهای بين المللی مجبور شد حکم اعدام او را به حبس ابد تبديل کند. به اين ترتيب دوران اسارت 9ساله شکری در زندان آغاز شد.
 
حمايت قاطع شکری از مجاهدين
از سال50 به بعد، انقلابيون مجاهد و ساير مبارزين جنبش مسلحانه، فضای به کلی جديدی از مقاومت و مبارزه را با خود به زندانها آوردند و در همين دوران بود که شکری در سيمای مجاهدين و بخصوص در سيمای مسعود رجوی، آينده تابناک انقلاب ايران را ديد و با شم خارق العاده خود اين حقيقت را به درستی تشخيص داد و سخت به آن دل بست. آنچه که پاک نژاد را در صحنه مبارزات سياسی ميهن مان برجسته و متمايز می کند، درک و بينش ژرف او از مسائل مبارزاتی و سياسی و موضع گيريهای قاطع و اصولی او در اين زمينه ها بود که در صدر آنها بايستی از موضع گيری عميقاً انقلابی و تحسين انگيز او در جريان ضربه اپورتونيستهای چپ نما بر پيکر مجاهدين ياد نمود. چرا که پاک نژاد قاطعانه آن ”خيانت“ را محکوم نمود و در زندان اوين با تحمل انواع تهمتها از جانب اپورتونيستها و ديگر جريانهای فرصت طلب، به حمايت قاطع و آشکار از مجاهدين قد برافراشت.
 
 
تأکيد بر تشکيل جبهه مردمي
پس از پيروزی قيام ضدسلطنتی نيز، شهيد پاک نژاد که از مؤسسين جبهه دموکراتيک ملی ايران بود، مواضع انقلابی خود را در زمينه حمايت از مجاهدين و همچنين افشای خطوط خيانت بار اپورتونيستی راست و چپ نما دنبال می نمود. در همين رابطه او به نقش تعيين کننده برادر مجاهد مسعود رجوی در صحنه مبارزات سياسی کشور عليه ارتجاع خمينی تأکيد بسيار می ورزيد. 
به دنبال انتشار مصاحبه های برادر مجاهد مسعود رجوی در سال59 درباره مسائل سياسی روز و مواضع نيروهای مختلف سياسی، شکری طی نامه يی به تأثيرات عميق اين مصاحبه ها در ميان نيروهای مبارز و انقلابی پرداخت و بر نقش راه گشايانه آن در مسير ايجاد جبهه مردمی که از همان زمان نام ”شورا“ بر آن نهاده شده بود تأکيد نمود و خود نيز همين مسير را تعقيب می نمود.
 در سی خرداد سال 60 ، خمينی، دستور آتش گشودن به تظاهرات مسالمت آميز 500هزارنفره مردم تهران را که به دعوت مجاهدين و برای آخرين اتمام حجت به رژيم خمينی برگزار شد، صادرکرد و آخرين قطرات آزادی را همراه با آخرين ذرات مشروعيت سياسی اش نابود کرد و مقاومت مسلحانه مجاهدين آغاز گرديد. پس از آن، پاک نژاد درارتباط با مجاهدين، به تلاشهای خود در جهت پيشبرد امور مربوط به شکل گيری شورای ملی مقاومت ادامه می داد.
 
 
 
دستگيری و شهادت دردناک شکري
سرانجام در يکی از روزهای مردادماه سال 60، در جريان تماسهای سازمان با انقلابی بزرگ، شکرالله پاکنژاد، جهت پيشبرد امور ”شورای ملی مقاومت“ ، وی پس از خاتمه ملاقات با يکی از اعضای مرکزيت سازمان مجاهدين خلق، در يکی از پايگاههای حفاظت شده سازمانی، در طول مسير بازگشت، مورد شناسايی گشتيهای مزدور خمينی قرار گرفت به همراه مجاهد شهيد احمد اکملی، دستگير گرديد. 
پس از اسارت شکری، اقدامات گسترده يی از جانب شورای ملی مقاومت در سطح بين المللی برای نجات جان او صورت گرفت، اما سرانجام روز 28 آذر 1360 پيرکفتار خون آشام جماران، حکم اعدام پاک نژاد را صادر نمود و او را به شهادت رساند. 
مجاهد خلق احمد اکملی نيز پيش از او به دست جلادان خمينی تيرباران گرديده بود.
 
 
 
نظام برخاسته از عمق دل و انديشه مردم
 
در اولين شماره شورا، ارگان شورای ملی مقاومت که در 10ارديبهشت سال 1360 منتشر شد، شکرالله پاک نژاد، طی مقاله يی نوشته بود: «اگر در دوره شاه، جريان وابستگی، از نظر سياسی، خود را در حاکميت ديکتاتوری نشان می داد، جريان استقلال در دوره انقلاب از نظر سياسی می بايستی خود را در حاکميت دموکراسی نشان دهد، و نشان نداد. اينک زحمتکشان ميهن ما دوسال پس از قيامی درخشان و يکپارچه، دست خود را خالی می يابند. بدون آن که در جبين حکومت، نور رستگاری ببينند. آنان از قبل حاکميت انحصارطلبان نه نان در سفره دارند، و نه اميد دردل. به زبانی ديگر نه استقلال و نه آزادی. شورا در اين مرحله می خواهد زبان انقلاب باشد. بعد، محوری برای تجمع نيروهای انقلاب. و آن گاه است که می تواند در تناسب با ماهيت خويش، نظامی حاکم، برخاسته از عمق دل و انديشه مردم و انقلاب آنان باشد».
 
 
 

8دسامبر1969 _ بيست و هفتم آذر : لغو مجازات اعدام


18 دسامبر 1969: مجازات اعدام در انگلستان غير قانونی اعلام شد.

مخالفين و هواداران مقاومت سازمان يافته آكسيون ضد اعدام درسراسر اروپا برگزار كردند 

حاميان خارجي مقاومت ايران درآكسيونهاي سراسري شركت كردند .

بيست وششم آذر 652 - 17دسامبر: درگذشت مولوی


مولانا جلال الدين محمد بلخی رومی معروف به مولوي، بنا به برخی نوشته های تاريخي, روز 17 دسامبر سال 1273 ميلادی و بنا به نوشته دهخدا يکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری قمری در قونيه، شهری در ترکيه بدرود حيات گفت.
مولوی از بزرگترين شعرای ايرانی است که بيش از 26هزار بيت شعر عرفانی سروده است. مولوی که سرآمد روزگار خود در فقه و فلسفه بود ، وقتی با شمس الدين محمدبن علی بن ملک داد معروف به شمس تبريزي برخورد کرد، مريد وی شد و از تمامی کرسيهای علمی خود دست کشيد و به کسب معرفت انسانی پرداخت.
 از همين جا بود که استعداد سرشار مولوی در خلق اشعار عرفانی شکل گرفت و عاشق و شيدای شمس تبريزی شد.
 مولوی در مورد شمس تبريزی ميگويد:

 زاهد بودم ترانه گويم کردي
 سر دفتر بزم و باده جويم کردی
سجاده نشين باوقاری بودم
بازيچه کودکان کويم کردي

 وقتی مولوی دار فانی را وداع گفت مردم قونيه از خرد و کلان و از همه اديان، اعم از مسلمانان، مسيحيان و يهوديان در سوگ وی شيون کردند.
مولوی را در کنار پدرش دفن کردند و بر آرامگاه او بارگاهی ساختند که به قبه خضراء شهرت دارد.