Tuesday 25 March 2014

8 فروردين1367 – 28مارس: عمليات بزرگ آفتاب مرحله اي براي خنثي كردن جنگ افروزي خميني





محورهای پیشروی ارتش آزادیبخش ملی ایران در عملیات آفتاب
محورهای پیشروی ارتش آزادیبخش ملی ایران در عملیات آفتاب


روز هشتم فروردين سال 1367، ارتش آزاديبخش ملی ايران طی يک عمليات بزرگ به قوای رژيم آخوندی در منطقه فکه تهاجم کرد و خسارات سنگينی به لشکر77زرهی رژيم وارد نمود.
دراين عمليات، 15تيپ رزمی ارتش آزاديبخش ازجمله تيپهای زنان مجاهد خلق برای اولين بار شرکت داشتند.
اين عمليات با الهام از آفتاب خراسان، هشتمين پيشوای تشيع، امام رضا(ع) ”عمليات آفتاب” نام گرفت.
عمليات آفتاب در راستای شعار صلح شورای ملی مقاومت و خط ارتش آزاديبخش مبنی بر متوقف کردن جنگ ضدميهنی خمينی صورت می گرفت. جنگی که تا آن زمان، نزديک به دوميليون کشته و مجروح از طرف ايران باقی گذاشته و به خرابی صدها شهر و روستا و صدها ميليارددلار خسارت برای مردم ايران منجر شده بود. بااين حال، خمينی اعلام کرده بود تا نابودی آخرين خشت آخرين خانه در تهران، جنگ را ادامه خواهد داد و سرمايه های مملکت را در تنور جنگ خواهد سوزاند.
در اين عمليات،  508تن به اسارت نيروهای ارتش آزاديبخش درآمدند. اما چندماه بعد کليه آنان به فرمان آقای مسعود رجوي فرمانده کل ارتش آزاديبخش آزاد شدند.
 در عمليات آفتاب، بيش از يکصدميليون دلار تسليحات و تجهيزات قوای رژيم،  به دست ارتش آزاديبخش افتاد.
 عمليات آفتاب ضربه سنگينی بر استراتژی و ماشين جنگی، سياست صدور ارتجاع و روحيه فرماندهان سپاه خمينی وارد کرد. 


نبرد آفتاب عليه نيروهای جنگ افروز و سرکوبگر رژيم خمينی

نيمه شب يکشنبه 7فروردين۱۳۶۷ پانزده تيپ رزمی ارتش آزاديبخش ملی ايران، درغرب شوش در استان خوزستان با قوای جنگ افروز و سرکوبگر رژيم خمينی مستقر دراين منطقه، چنگ درچنگ شدند. 


عملیات آفتاب 
در اين نبرد، 2تيپ رزمی شيرزنان ارتش آزادی، برای اولين بار به طور مستقل وارد نبرد با مزدوران خمينی شدند.
دلاوری اين زنان مجاهد خلق، مورد توجه فراوان رسانه های بين المللی قرار گرفت. در نبرد آفتاب، که در 3محور و درمنطقه يی به وسعت 600کيلومترمربع جريان داشت، 10گردان از نيروهای سرکوبگر و نورچشمی خمينی از دور خارج شدند. خبرگزاری فرانسه 10فروردين گزارش داد:
 «طی بزرگترين تهاجم ارتش آزاديبخش ملی ايران، 10گردان از نيروهای رژيم ايران از هم پاشيده شدند».



 در نبرد آفتاب همچنين، 508نفر از قوای رژيم به اسارت درآمدند که در ميان آنها ده ها افسر و درجه دار ازجمله فرمانده گردان110 لشکر77، فرمانده نيروی کمکی ژاندارمری و جانشين فرمانده گردان110 ديده می شدند.
 در گيرودار نبرد آفتاب، دهها تانک و خودروی زرهی، جنگ افزار سنگين و تجهيزات و مهمات قوای سرکوبگر و جنگ افروز خمينی، به ارزش 100ميليون دلار، منهدم شد و 4فروند تانک با کليه تسليحات و تجهيزات، يک نفربر زرهی و ده ها قبضه توپ، توپهای ضدهوايی، خودرو و انبوهی سلاحهای سنگين و سبک، هم چنين زاغه ها و انبارهای مهمات و تجهيزات و… به غنيمت گرفته شد که بسياری از آنها درجريان نبرد، منهدم گرديد.
 بسياری از کارشناسان نظامی، پس از پيروزی شگرف رزم آوران ارتش آزادی در عمليات آفتاب، فروريزی ماشين نظامی رژيم خمينی را پيـــش بيــنی کـــردند. چيزی که در کمـــتر از 4مــاه بعد از اين عمليات، بـــا نوشـــيدن جام زهر آتــش بــس توســط خمـينی، محقق شد. نبردهای دلاورانه رزمندگان ارتش آزاديبخش با نيروهای دشمن، برای اولين بار، در طول روز بعد ادامه يافت. رژيم خمينی که فکر می کرد با بسيج نيروهای کمکی از محورهای مختلف می تواند، پاسخی به ارتش آزاديبخش بدهد، در تمام طول شب و صبح روز بعد، يکانهای کمکی خود را به منطقه نبرد اعزام می کرد اما اين نيروها به سرعت منهزم شده و باقيمانده آنها نيز مجبور به عقب نشينی می شدند.

در نبرد حماسی آفتاب که تمامی لحظاتش سرشار از رشادت، جنگاوری و فداکاری رزمندگان ارتش آزاديبخش ملی بود، 32تن از رشيدترين فرزندان خلق سرفرازانه به شهادت رسيدند و خون پاکشان را فديه صلح و آزادی و رهايی مردم ايران از ظلمات رژيم خمينی کردند. اين شهيدان قهرمان عبارتند از:

 




1ـ عباس محسن زاده کاشانی از مشهد
2ـ بهنام طاهريان از کرمانشاه
3ـ سيد عبدالحميد حسينی از لارستان
4ـ جليل درگاهی از قزوين
5ـ بهزاد صالحی پور باورصاد از مسجدسليمان
6ـ احمد شربتی از گلپايگان
7ـ اکبر صادقی آهنگری از تهران
8ـ داريوش جعفری از تهران
9ـ حسين تيموری از اروميه
10ـ شريف علی دوستی زاده از صومعه سرا
11ـ علی اصغرزاده رودسری از رودسر
12ـ اسماعيل آزيش از بندرترکمن




13ـ علی حسينی از سقز
14ـ فريبرز سالک گيلانی از دزفول
15ـ محمدعلی زنگی آبادی از جيرفت
16ـ علی ظهوری از رشت
17ـ محسن آماری از تهران
18ـ محمدجواد درويش از تهران
19ـ غلام عباس محمدپناه از نفت شهر
20ـ محمدمهدی امانپورقرايی از مشهد
21ـ علی شکوه زاده از تهران
22ـ علی مريخی آهنگرکلايی از قائمشهر
23ـ محمدحسن ابراهيمی از بيرجند
24ـ عليرضا احمدزاده از چابکسر
 


25ـ نادر شاهی آذر از تهران
26ـ مرتضی طاهر اردبيلی ثانی از مشهد
27ـ نصير قائمی اقبال از گرگان
28ـ محمودرضا بحرينيان از بهبهان
29ـ ناصر حيدری از آمل
30ـ مصطفی رحيمی نژاد تفرشی از تهران
31ـ هادی آقابزرگی از آستانه اشرفيه
32ـ مهرداد رضايی تهرانی از تهران







 


پيکرهای پاک اين شهيدان پرافتخار توسط همرزمانشان به پشت جبهه انتقال يافت و روز چهارشنبه 10فروردين طی مراسم باشکوهی، بااحترامات نظامی توسط رزمندگان و فرماندهان ارتش آزاديبخش ملی، در خاکپای سرور آزادگان و امام و مقتدای تاريخی مجاهدان، سيدالشهدا حسين بن علی (ع)، تشييع و به خاک سپرده شد.
ياد اين قهرمانان سرفراز، گرامی و راهشان پررهرو باد.

8 فروردين1362– 28 مارس : قتل عام روستاهای کردستان توسط نيروهای خمينی


اعدام در کردستان
اعدام در کردستان

8 فروردين1362– 28 مارس : قتل عام روستاهای کردستان توسط نيروهای خمينی

روز 8فروردين سال 1362، دهها تن از هموطنان ستمديدهٌ کرد در چند روستای کردستان توسط پاسداران جنايتکار خمينی قتل عام شدند. پاسداران سرکوبگر روستای پيران جيق را مورد تهاجم وحشيانه خود قرار دادند و 16تن از اهالی بيگناه روستا را به جرم پناه دادن به پيشمرگان به قتل رساندند. در ميان قربانيان از کودکان 3- 4ساله، تا زنان و مردان سالخوردهٌ 60ساله ديده می شدند. پيش از آن نيز پاسداران جنايتکار در روزهای سوم و پنجم فروردين روستاهای گيچه، هله قوش، خليفه ليان، گورخارن، صوفيان و کانی رش، دهها تن از مردم از کودکان شيرخواره تا زنان باردار و پيرزنان و پيرمردان را قتل عام کردند. اين کشتارها با قساوت و وحشيگری خاص مزدوران خمينی، از جمله آتش زدن خانه ها و زنده زنده سوزاندن مردم، پرتاب نارنجک به درون خانه ها و تيرباران افراد در جلوی چشم فرزندان و اعضای خانواده شان صورت می گرفت. در اين تهاجمات بيش از 60تن از مردم بی دفاع کشته شده و صدها تن مجروح و مصدوم گرديدند. در اين ايام پاسدار احمدی نژاد رئيس جمهور فعلی ارتجاع, از فرماندهان سپاه در کردستان بود و نقش مستقيم در قتل عام مردم کردستان داشت.

گرامی باد خاطره مجاهد شهيد منيره رجوی، سمبل 30هزار زندانی سياسی قتل عام شده در سال 67


مجاهد شهید منیره رجوی
مجاهد شهید منیره رجوی


 ”اينها می خواهند انسانيت آدم را نابود کنند و بايد با همين هم جنگيد“

روز هفتم فروردين ماه سال ۶۸، اعلام شد که منيره رجوي خواهر کوچکتر مسعود رجوي، رهبر مقاومت، توسط دژخيمان خمينی به شهادت رسيد. 


سازمان مجاهدين خلق ايران به همين مناسبت اطلاعيه يی منتشر کرد که در آن آمده است: 

«رژيم زخم خورده خمينی پس از تسليم شدن ناگزير در جنگ ضدميهنی و سرکشيدن جام زهر آتش بس، وحشيانه به قتل عام زندانيان مجاهد خلق کمر بست… و رشيدترين فرزندان مردم ايران را، به خاطر هواداری از مجاهدين و ايستادگی بر سر مواضع انقلابی خود اعدام نمود. در ميان اين قهرمانان، مجاهد شهيد، منيره رجوی، خواهر کوچک رهبر مقاومت ايران، آقای مسعود رجوی، پس از ۶سال اسارت، توسط دژخيمان خمينی، تيرباران شد. اما برخلاف نيات لئيمانه خمينی که به نسل کشی مجاهدين روی آورده بود، در خون پاک مجاهد شهيد منيره رجوی، خونهای تمامی مجاهدان قتل عام شده در شکنجه گاههای خمينی، هر چه بيشتر با يکديگر و در رهبری مقاومت عادلانه مردم ايران پيوند خورد و در مسير رهايی خلق و ميهن اسير، جوشش و اوج تازه يی يافت. بدين ترتيب نام مجاهد شهيد، منيره رجوی، به عنوان سمبل زندانيان قتل عام شده، در تاريخ خونبار مقاومت ايران به ثبت رسيد. زن پاکبازی که به خاطر نسبت خانوادگی اش با برادر مجاهد مسعود رجوی، همراه با همسر و دو دختر خردسال ۳ساله و ۲ساله اش دستگير شد و آن گاه تمام عيار قدم در طريق اشرف زنان مجاهدگذاشت. بيش از ۶سال در شکنجه گاه اوين تحت اسارت و شکنجه به سر برد و با مقاومتی سرسخت و استوار از پذيرش خواسته خمينی دژخيم، برای تخطئه رهبر مقاومت سر باز زد.

ياد و راه مجاهد شهيد منيره رجوی و همه زندانيان مجاهد قتل عام شده در سال ۶۷، گرامی باد».

مجاهد شهيد منيره رجوی به هنگام اعدام، ۳۸سال داشت.
وی در سال ۱۳۲۹ در طبس متولد شد و پس از پايان دوره دبيرستان، مدتی تحصيلات خود را در خارج کشور ادامه داد. وی در زمان شاه، هنگامی که برادرش مسعود در زندانهای ساواک، محکوم به اعدام شده بود، همراه با برادر بزرگترش دکترکاظم رجوي دست به تلاش گسترده يی برای نجات جان مسعود زد که منجر به تخفيف حکم اعدام او به حبس ابد شد. در پاييز سال ۶۰، رژيم آخوندی تمامی اعضای خانواده مسعود رجوی را دستگير کرد و منيره مجبور به اتخاذ زندگی مخفی شد. او در تابستان سال ۶۱ همراه با همسر و دوفرزند خردسالش دستگير شد و به مدت ۶سال زير شکنجه های وحشيانه روحی و جسمی قرار گرفت اما هرگز تسليم خواستهای رژيم ضدبشری آخوندی نشد.

 


 منيره رجوی در خاطره هم زنجيران ازبندرسته:
مجاهد شهيد منيره رجوی را فقط به خاطر اين که خواهر «مسعود» بود به اتفاق همسر و دوفرزند خردسالش دستگير کردند.
منيره در بيدادگاه رژيم به ۲سال حبس محکوم شده بود و بايد در سال۶۳ آزاد می شد، اما هرگز آزادش نکردند و ۴سال بعد از پايان دوران محکوميتش، در قتل عامهای سال۶۷ به دستور شخص خمينی، او را اعدام کردند.
 آخوند نيری، حاکم شرع اوين، دنبال اعدام منيره بود و اصرار داشت که اين کار در اسرع وقت صورت بگيرد.
۷سال مداوم با وارد کردن سخت ترين فشارها و شکنجه ها تلاش کردند تا او را درهم بشکنند و با وادار کردن او به موضع گيری عليه مقاومت و بخصوص عليه رهبری پاکباز آن، به جنبش ضربه بزنند. دژخيمان خمينی از به کاربردن انواع شکنجه ها و رفتارهای ضدانسانی دريغ نکردند. دژخيمان پليد، ماههای متمادی، فرزند خردسالش را نيز زير فشار قرار دادند. در برابر ديدگان اين کودکان معصوم، مادرشان منيره و ديگر زندانيان سياسی را شکنجه می کردند.

 يکی از زندانيان سياسی که منيره رجوی را در شکنجه گاه خمينی ديده است، می نويسد:
 «يک روز که برای بازجويی به شعبه۷ دادستانی رفته بودم، پشت در اتاق شکنجه در اوين، دو کودک ۵ساله و ۳ساله را ديدم که موهای بور و چهره هايی سفيد داشتند. خيلی تعجب کردم که بچه هايی در اين سن و سال، کنار اتاق شکنجه چه کار می کنند و چرا بايد ناظر اعمال شکنجه گران باشند؟ مادرشان به سختی آرامشان می کرد و نمی دانست با آنها چه کار کند. نگهبان هم مدام آنها را دعوا می کرد و کتک می زد. در داخل اتاق، در يک فرصت مناسب، نام مادرشان را پرسيدم. او گفت: «من منيره رجوی هستم، جرمم فقط خواهر مسعود بودن است». منيره برايم تعريف کرد که او را با وجود دو فرزند خردسالش به سلول ۳۱۱ برده بودند. سلولی که فاقد آب و توالت و نور و کمترين امکانی بود. منيره گفت «طی مدتی که در سلول ۳۱۱ بودم، بايد بچه ها را نظافت می کردم، به دستشويی می بردم، ولی نگهبانها در را باز نمی کردند و من نمی دانستم جواب بچه ها را چه بدهم.
يکبار منيره را به خاطر اين که در داخل بند به بچه ها زبان انگليسی درس می داد، به بازجويی بردند. آن شب، او را به صورت وحشيانه يی زدند. طوری که وقتی برگشت تمام بدنش ورم کرده و کبود شده بود. پاهايش به اندازه يک متکا باد کرده و خونين بود. ولی او با روحيه شاداب هميشگيش آمد، در راهروی بند نشست و با آرامش تمام گفت: «امروز همه حرفشان اين بود که چرا به بچه ها زبان انگليسی ياد می دهم. گفتند تو داری آدمها را تربيت می کنی که وقتی از زندان آزاد شدند، بروند خارج پيش برادرت!». باآنکه ارج و قرب خاصی در ميان بچه ها داشت ولی هيچ وقت ذره يی غرور در او ديده نمی شد. آن قدر خاکی بود که کسی او را معرفی نمی کرد، هيچ وقت نمی شد فهميد که او خواهر مسعود است. مهربانی او زبانزد همه بود. هر وقت از بازجويی برمی گشتی، اولين کسی که بالای سرت می آمد، منيره بود. بارها از او شنيدم که می گفت:
 «اينها می خواهند انسانيت آدم را نابود کنند و بايد با همين هم جنگيد. بايد هرچه بيشتر عاطفه هايمان را نثار کنيم».
 و خودش شاخص عاليترين عواطف و روابط انسانی بود.

يکی ديگر از زندانيان ازبندرسته درباره او نوشته است:
«در ۱۹اسفند سال۶۳ بعدازظهر، منيره را به بازجويی بردند. ما خيلی نگران شديم، که چرا دوباره بازجويی، آن هم بعد از دادگاه و ابلاغ حکم؟ منيره، شب برگشت. منتظر بوديم که بگويد کجا بوده است. گفت مرا به ملاقات اصغر برده بودند. او آرام آرام تعريف می کرد تا ما از شنيدن اين خبر که اصغر در آستانه اعدام است، زياد ناراحت نشويم. منيره تعريف می کرد که اصغر خيلی خونسرد و آرام بود. نماز خواند و به من وصيتهايش را کرد و گفت «من ۳روز روزه قرضی دارم. به کسی آزار نرساندم و همه بچه ها را هم دوست دارم. هيچ گونه خيانت به خلق و سازمان و همکاری با رژيم نکرده ام. من راهم را آگاهانه انتخاب کرده ام و سلام مرا هم به تمام بچه ها برسان. تو هيچ ناراحت نباش، اميدوارم خدا از من قبول کند». دژخيم، حاجی مجتبی، مأمور اعدام که بالای سر آنها ايستاده بوده لحظه به لحظه ساعت خود را نگاه می کرده و می گفت، زود باشيد ملاقاتتان را تمام کنيد؛ ساعت ۹شب بايد اصغر را اعدام کنم، نبايد دير بشود؛ حکم حاکم شرع را بايد سر ساعت اجرا کنم و يک ربع ديگر بايد اصغر را تيرباران کنم.
ما می دانستيم که قرار است روز بعد، خانواده اصغر به ملاقات او بيايند. ناخودآگاه صبح فردا در نظرمان مجسم می شد که خانواده اصغر به جای ديدار فرزندشان خبر اعدام او را دريافت می کنند.
اصغر روی يک دستمال، عکس ۲تا دختر را گلدوزی کرده بود و در گوشه دستمال نوشته و (دوخته) بود: «از طرف بابااصغر و مامان منيره» ؛ تا در روز ملاقات، اين هديه را به ۲دخترش يادگاری بدهد.

 علاوه بر گزارشهايی که خواهران مجاهد درباره منيره نوشته اند، يکی از زنان زندانی سياسی مارکسيست در کتاب خاطراتش از زندان، در قسمتی از آن، راجع به منيره نوشته است:
 «من ملاقات نداشتم و پول و لباسی دريافت نمی کردم. بچه های اتاق برای «سحر» [فرزند خردسال نويسنده] لباس می دوختند، با قيچی کردن لباسهای خودشان اسباب بازی درست می کردند. لباسهای کاموايشان را می شکافتند و با سنجاق قفلی، بافتنی می بافتند. اما علاوه براينها گاهی قوطی شير، وسايل بهداشتی و پول در کارتن مخصوص سحر می ديدم، يا يکی دوبار ديدم که پس از ملاقات، پستانک و جوراب بچگانه به همين صورت برای سحر می آوردند. چه کسی اين کار را می کرد؟ … آن روز، روز ملاقات بود. بند، شور و هيجان ملاقات داشت. اما سحر که چند روزی بود پستانکش را گم کرده بود مرتباً بهانه می گرفت. او را بغل زده در راهرو راه می رفتم و برايش قصه می خواندم. منيره را برای ملاقات صدا زدند. موقع رفتن گفت که هر دو کودکش مريم و مرجان، به ملاقاتش می آيند. سحر را بوسيد و رفت. من همچنان برای سحر قصه می خواندم. تا روی شانه هايم به خواب رفت. گروههای ملاقات کننده کم کم به بند بازگشتند. منيره هم برگشت. به اتاق رفتم. سحر را آرام در جايش خواباندم. منيره خوشحال بود و چادرش را تا می زد. يکی از هم اتاقيها پرسيد راستی منيره، چرا مرجان را به گريه انداختی؟ چرا پستانک او را گرفتی؟ پستانکی در دست منيره بود و من چيزی مثل برق از ذهنم گذشت. منيره را در آغوش گرفتم. بغضی گلويم را می فشرد. اين همه محبت خالصانه. منيره پستانک را از دهان دخترش می گرفت، جوراب او را درمی آورد. پول، شير، اينها همه، کار منيره بود. او در جواب احساسات من گفت که اين کمترين وظيفه است و اين کار را به اين دليل علنی نمی کرده تا مرا دچار محظور نکند. حس احترام عميقی به او داشتم. اما فروتنی او اجازه نداد که ابرازش کنم.
بعد طی سالهای زندان حتی وقتی با هم نبوديم محبت او را احساس می کردم. و آخرين خداحافظی با او در سال۶۷ جزء زيباترين و دردناکترين خاطرات من از زندان شد».
 (از کتاب يادهای زندان، نوشته خانم ف ـ آزاد، صفحه۶۰).

 

7 فروردين 301 – 27مارس: منصور حلاج بر سردار


حلاج
حلاج

27 مارس سال 922 ميلادی مطابق با روز 26 ذيقعده سال 259هجری قمری، حسين ابن منصور حلاج از معروفترين بزرگان اهل تصوف به دارکشيده شد.
 حلاج در سال 858ميلادی در ولايت طوربيضاء از نواحی فارس به دنيا آمد. وی در جوانی برای تحصيل به بغداد رفت و در فلسفه، عرفان و تصوف، سرآمد روزگار خود شد. حلاج از نزديکان صوفيانی همچون جنيدبغدادي بود.
برخی، کراماتی را به منصور حلاج نسبت داده اند.

حلاج با ظلم و ستم دربار خليفه عباسی شديدا مخالف بود و جنايتهای آنان زير پرده دين را افشا می کرد. ازاين رو دستگاه خليفه دنبال بهانه می گشت تا وی را اعدام کند.
 سرانجام، حامدبن عباس، وزير مقتدر، خليفه عباسی باگرفتن فتوا ازآخوندهای درباری، حلاج را به جرم زندقه ابتدا 1000ضربه شلاق زدند و علاوه بر شکنجه های ديگر، او را به دار آويختند و جنازه اش را آتش زده خاکسترش را برباد دادند.

 نقل است که حلاج وقتی در زير شکنجه بود با خون خود، صورتش را گلگون می کرد و می گفت نمی خواهم رويم را زرد ببينند.
 ضرب المثل معروف فارسی که می گويد”زبان سرخ، سر سبز می دهد بر دار”، از زمان به دارکشيده شدن حلاج به خاطر افشاگريهايش رواج پيدا کرده است.

عطارنيشابوري در مورد حلاج می گويد:

چون شد آن حلاج بر دار آن زمان
 جز اناالحق می نرفتش بر زبان
چون زبان او همی نشناختند 
 چار دست و، پای او انداختند
 هرکه را با اژدهايی هفت سر
 در سرش افتاده دايم خورد و خَور
 زين چنين بازيش بسيار اوفتد 
 کمترين چيزيش سر دار اوفتد

6 فروردين– 26مارس ۱۲۰۰سال قبل از ميلاد مسيح: تولد زرتشت


زرتشت پیامبر
زرتشت پیامبر

روز ششم فروردين 1200سال قبل از ميلاد مسيح، زرتشت، پيامبر ايرانی در شمال ايران زمين متولد شد.
 به عقيده اکثر محققان، محل تولد زرتشت، آذربايجان کنونی بوده است.
زرتشت در دامان مادری مبارز بزرگ شد. اين مادر حتی قبل از تولد زرتشت، مبارزه شجاعانه يی عليه حاکمان جبار زمانه را پيش می برد و مردم را به سرپيچی از ستمگران فرامی خواند.
 زرتشت پس از رسيدن به سن بلوغ، 10 سال، خلوت اختيار کرد و پس از سالها تفکر چنانکه نوشته اند، به اين حقيقت پی برد که :
 ”هنجار هستی توسط آفريدگار يکتا( اهورامزدا) شکل گرفته است”. بنابراين بت پرستی و پرستش خدايان چندگانه را مردود شمرد. از زرتشت سه رهنمود پايه يی وی از همه معروفتر است:

 ”گفتارنيک”، کردار نيک”، ”پندارنيک”.

Tuesday 18 March 2014

29اسفند، نهضت پيروز ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق


دکتر محمد مصدق
دکتر محمد مصدق


29اسفند، همواره خاطره يی غرورآفرين را درحافظه فرزندان آزاده ايران وپويندگان آزادی وبهروزی خلق، زنده می کند. ملی شدن صنعت نفت، درنتيجه تلاشهاومبارزات خستگی ناپذير دکترمحمدمصدق پيشوای نهضت ملی و ضداستعماری مردم ايران وتصويب لايحه قانونی ملی شدن نفت ايران توسط مجلس در29اسفند 1329، يک پيروزی بزرگ را نصيب ملت ايران کرد. اقدامی که منجر به استيفای حقوق مردم ايران برمنابع و ثروتهای ملی خودشان گرديد و قلبهای همه مشتاقان آزادی و استقلال ميهن را شاد کرد، و همچنين به مثابه مشعلی راهگشای مبارزات ملی و ضداستعماری ملت ايران و الهام بخش جنبشهایاستقلال طلبانه منطقه شد.

درسالگشت اين پيروزی بزرگ، با نگاهی گذرا بر وقايعی که منجر به حصول اين پيروزی شد، خاطره مبارزات دکترمصدق راگرامی می داريم.

مصدق، مبارزه خود برای ملی کردن نفت را از دوره چهاردهم مجلس شورای ملی آغازکرد. دراثر پيشنهاد و تلاش او، قانون منع مذاکره درباره امتياز نفت به صورت يک ماده واحده به تصويب رسيد. به موجب اين قانون، دولت از هرگونه مذاکره حول دادن امتيازنفت به قدرتهای بيگانه منع می شد. درهمين دوره، مخالفتها واعتراضات شديد دکتر مصدق عليه دکترميليسپو و سياست ضدملی که او پيش می برد، منجر به برکناری وی ازسمت خويش و اخراج از ايران گرديد.

پس از پايان دوره مجلس چهاردهم ، استعمار و مزدورانش درهيأت حاکمه، مجلس را برای 16ماه به تعطيلی کشاندند و وقتی که پس ازاين تعطيلی، انتخابات دوره پانزدهم مجلس شروع شد، دشمنان مصدق باتوسل به تقلبات و تشبثات ديگر، مانع انتخاب شدن دکترمصدق به نمايندگی مجلس شدند.

اما مصدق درخارج از مجلس به مبارزه آزاديخواهانه خود ادامه داد. در 15 بهمن1327 شاه، ترور وزخمی شد. هيأت حاکمه، اين حادثه را دستاويز قرارداد تا بااعمال فشار و سرکوب، دست به زدوبندهای تازه تر استعماری بزند.

از جمله اين زدوبندها، قراردادی بود که بين گس، نماينده شرکت استعماری نفت، و گلشاييان وزير دارايی وقت منعقد شد و هيأت حاکمه در آن آشکارا منافع انگليس را برمنافع ملت ايران ترجيح داد. آنها ميخواستند اين قرارداد را از تصويب مجلس بگذرانند و به آن شکل قانونی بپوشانند.

اما مصدق و يارانش درفاصله پايان مجلس پانزدهم و آغاز مجلس شانزدهم، افشاگريهای خود را برعليه قرارداد گس-گلشاييان ادامه دادند وماهيت اين قرارداد زبونانه را برای مردم برملا ساختند. مردم نيز درحمايت از مصدق ونمايندگان واقعی خود تظاهرات متعددی عليه شرکت نفت ايران-انگليس برپاکردند.

درانتخابات دوره شانزدهم ، مصدق و يارانش در اعتراض به تقلبات انتخاباتی که با هدف حذف مصدق و يارانش ازسوی هيأت حاکمه صورت می گرفت، به يک تحصن واعتصاب غذا که چهارروز به طول انجاميد دست زدند. اين اقدام نيز با حمايت همه جانبه مردم مواجه گرديد وباعث شد مصدق به عنوان نماينده اول تهران به مجلس راه پيدا کند.

دکترمصدق در اين دوران ، ملی کردن صنعت نفت درسراسر کشور را هدف اصلی مبارزه خود قرارداده بود. ولی ازآن سو دربار و ايادی استعماری، به منظور مخالفت با اهداف مصدق و حفظ منافع غيرملی، رزم آرا را به نخست وزيری گماردند.

روز چهارم آذرماه سال 1329، پس از يک رشته مبارزات روشنگرانه مصدق، وجروبحثهای طولانی در مجلس، پيشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور، توسط دکتر محمد مصدق به کميسيون نفت ارائه شد.

اين پيشنهاد تحت فشارهای ارتجاعی - استعماری مورد قبول واقع نشد.اماشور و هيجان عظيمی در ميان مردم به وجودآورد. مردم در سراسر کشور عليه شرکت نفت و به دفاع ازمصدق وطرح ملی شدن نفت دست به تظاهرات عمومی زدند.خشم و نفرت عمومی نسبت به منافع غارتگرانه درايران برانگيخته شد و اهميت ملی شدن صنعت نفت برای مردم بيش ازپيش روشن گرديد.

رزم آراکه تصميم به دفاع ازشرکت نفت وپيشبرد سياست غيرملی خود گرفته بود، فشار به مردم را افزايش داد. روزنامه های ملی توقيف شدند و دکترفاطمی و چند تن از روزنامه نگاران به زندان افتادند. دکتر مصدق درجلسه سی آذر مجلس در محکوم کردن اقدامات سرکوبگرانه رزم آرا، عزم ملت ايران را برای ملی کردن نفت بيان نمود و گفت:

ملت بيدار ايران خوب می داند که اين مضيقه ها به دست خدمتگزاران شرکت غاصب نفت فراهم می شود و دولت ما نيز از آنان پشتيبانی نموده و در صدد شکستن قلم و بريدن زبان اقليت و ملت ايران است. رسما اعلام می کنيم که ملت ايران هرقراری غير از ملی کردن نفت را که حق مسلم اوست به رسميت نخواهد شناخت. و اين مبارزه مقدس تا نيل به هدف همچنان ادامه خواهد يافت .

رزم آرا در اسفند 1329 درجريان يک ترور کشته شد. پيکار به اوج خود رسيده بود. شعار ملی شدن نفت، هرچه بيشتر منجر به وحدت وانسجام صفوف مردم گرديد و مبارزات آنان را سمت وسو بخشيد.

مصدق نيز با هوشياری تمام، شور و استقبال مردم را به سيل خروشانی بدل ساخت. عليرغم دسيسه های بسيار و مکر فراوان دشمنان داخلی و خارجی مردم، سرانجام براثر فشار افکار عمومی و مبارزه شديد ملت ايران درتاريخ 29 اسفند سال 1329 لايحه قانونی کميسيون نفت مبنی بر ملی شدن صنعت نفت ايران به تصويب مجلسين رسيد.



چنين بود که پيشوای نهضت ضداستعماری ايران با ياری مردم، موانع استعماری و ارتجاعی را از پيش پا برداشت و يک گام بلند و افتخارآميز درجهت احقاق حقوق خلق به پيش نهاد و مصدق به عنوان سمبل ميهن پرستی و استقلال طلبی در قلوب تمامی مردم ايران جای گرفت. پس ازتصويب لايحه ملی شدن صنعت نفت، جنبش ضداستعماری مردم به رهبری مصدق وارد مرحله جديدی شد. و دکتر مصدق در ارديبهشت سال 1330 با اکثريت آراء مجلس به نخست وزيری انتخاب شد.
 

هنوز ياد تو در بادهای شرق وزان است، هنوزنام تو در ابــــــــر وموج و رود روانست

هنوز آتش خورشيد پـــــــــرغرور دماوند، شکوه خاطره ات را به صبح، شعله زنانست

هنوز از پس شه،شحنه از شرافتت ای شير! زدرد بيشرفی درهراس و جامه درانست

هزارزخم، ترا برجگر زدند و، زهر زخــــم به خاک، خون فضيلت، هميشه درفوران است

خروش کاوه و بابک، ز بانگ کوچک و ستار دميد. واينهمه آتش به شعله تو دمانست

ستاره می گذرد برمـــــدار صبح وحقيقت به رستخيز مکرر روان به قلب زمان است
 

درسالگرد ملی شدن صنعت نفت بايد ازخيانت بزرگ آخوندهای ضدبشردرحق مردم ايران درخصوص برباددادن و به نابودی کشاندن همه سرمايه های زيربنايی و بخصوص صنعت نفت ايران سخن بگوييم.

خمينی وآخوندهای پس مانده از او با سياست خائنانه خود، به تاراج درآمد نفت پرداختند و ضربه جبران ناپذيری براقتصاد ايران و بخصوص سرمايه ملی نفت زدند و درست عکس مسيری که مصدق برای ملی کردن نفت پيمود،صنعت نفت ايران را تجزيه نموده وپيکر قطعه قطعه شده آن را به شرکتهای غارتگرخصوصی واگذار نمودند.


 
 رژيم آخوندی که درتمامی سالهای حاکميت شوم خود نفت ايران را به ثمن بخس دربازارهای جهان به فروش گذاشته و با دست باز، سرمايه مردم را درمسير هدفهای شوم و طرحهای تروريستی خود در نقاط مختلف جهان به تاراج داده ، به يکباره همه پرده ها را کنار زده وبرای خروج از بحران مرگبار اقتصادی ، دست عوامل و باندهای غارتگر وابسته به خود و شريکان خارجی آنها را به طور رسمی به روی تاراج صنايع نفت و گاز کشور بازنمود تا به اين ترتيب هرگونه مانعی رابرای انعقاد قراردادهای خائنانه و ضد ملی از سر راه بردارد.

پيش از آن مدت هشت سال تمام درآمد نفت ميهن ما را صرف تابيدن تنور جنگ ضدميهنی كردند؛ جنگی که به گفته خود آخوندها 1000ميليارددلار هزينه و خسارت مالی داشته.
 سردمداران رژيم، بارها اعتراف کرده اند که هزينه خريد سلاح، وابزار جنگ و تبليغات و بسيجهای جنگ، تماما از درآمد نفت پرداخت شده است؛ که يک قلم بسيار عمده و عمدتا پنهان آن قبل از افشاگريهای مقاومت، مخارج نجومی برای دستيابی به سلاح اتمی است که امروزه گماشته ولی فقيه پاسدار هزار تير احمدی نژاد برتنور آن می تابد و بخش عمده درآمد نفت کشور را به چاه ويل آن می ريزند.
راستی، اگر روزی مصدق به ذخيره کردن نفت به عنوان سرمايه اصلی ملت ايران می انديشيد و خيرخواهانه می خواست اقتصاد بدون نفت ايجاد کند تا نفت ايران برای آينده حفظ شود، آخوندهای غارتگر از روز روی کارآمدن ، از نفت، تنها به عنوان منبعی برای غارت بی حدومرز و پرداخت هزينه طرحهای شوم سرکوبگرانه و ضدبشری، و منبعی به تاراج دادنی برای خروج از بحرانهای اقتصادی و سياسی و انزوای بين المللی استفاده کرده و همواره برای پيش بردن سياست خارجی خود به حراج کردن نفت ايران به ارزانترين قيمتها پرداخته اند.

اين اقدام خيانتکارانه آخوندهای ايران بربادده، حرکتی است درست مخالف جهت ملی کردن صنعت نفت و تبديل آن به منبعی در دست نمايندگان واقعی ملت برای بهره گيری از آن درخدمت به مردم و ميهن. امری که وظيفه سرنگونی اين رژيم را هرچه عاجل تر و فوری تر می سازد تا با محو رژيم غارتگر آخوندی، دوباره راه بازسازی و بنای اقتصادی سالم هموار گردد و فرزندان مجاهد و مبارز ايران بتوانند درايرانی آزاد و آباد اهداف استقلال طلبانه و مردمی مصدق را جامه عمل بپوشانند.

جشن ملی چهارشنبه سوری، سرخ و شاداب و آتشين



آخرين چهارشنبه هرسال ايرانی که به عنوان ”چهارشنبه سوري” نام گذاری شده, در ايران از هزاران سال پيش با جشن و مراسم ويژه يی همراه بوده است. مراسم در آخرين سه شنبه شب سال با افروختن آتش و پريدن از روی آن، برگزار می شود.
در نوشته های برجای مانده از دورانهای قديم ،از اين جشن ملی بوته سوزانی و پايکوبی در اطراف آن، به عنوان جشن سوری ياد شده است . گفته می شود جشن سوری ( سوريک ) به قدمت نوروز است و مورخان آلمانی معتقدند، قديمی تر از نوروز است و به تمامی آرينها تعلق دارد. برخی، مبدأ ”چهارشنبه سوري” را به زمانی که زرتشت، گاه شمار جديدی خلق کرد و در آن با ايجاد سالهای کبيسه، تاريخهای گذشته را منظم نمود، مرتبط می کنند. برخی ديگر قدمت چهارشنبه سوری را چندهزارسال پيشتر می دانند. ازآنجاکه در روزگار باستان، آتش يکی از مهمترين عناصر کمکی انسان برای زندگی روزمره اش بوده، ايرانيان به آتش، احترام زيادی می گذاشتند و در جشنهای خود آتش روشن می کردند.
”چهارشنبه سوري” جشنی است که در آن روحيه صفا و صميميت و شادی در بين مردم اوج می گيرد.
بعداز گسترش اسلام در ايران، اين سنت ملی همچنان طی 1400سال گذشته در بين مردم حفظ شده است. اما رژيم ارتجاعی و ضد ايرانی آخوندی، همه ساله با برگزاری اين جشن ملی مخالفت ورزيده و به آزار وسرکوب مردم و بخصوص جوانان به خاطر برگـزاری آن پرداخته است.


متقابلا مردم و مقاومت ايران و بخصوص جوانان آزاده ايرانی، با برگزاری مراسم چهارشنبه سوری، به مقابله با رژيم آخوندی برمی خيزند. درسالهای اخير به ويژه پيرو فراخوان سازمان مجاهدين، مردم ايران درشهرهای مختلف ميهن، جشن چهارشنبه سوری را به کارزاری عليه تماميت رژيم پليد تبديل کردند.
چهارشنبه سوری، روز مردم ايران،و روزهمبستگی ملی عليه اين رژيم ضد بشری است و طی اين بسيج ملی و ميهنی بايستی آنچنان آتشی عليه آخوندهای آدمکش و جنايت پيشه برپا کرد که ريش و ريشه نظام آخوندی را بسوزاند.

چهارشنبه سوری، آتشباران ارتجاعاز سخن مسعود رجوي - فلسفه شعائر(رمضان 1376)

« شعائر و آيينها، بسته به هدفی که دارند با خودشان آداب و مراسمی را ايجاد می کنند. مثلاً مراسم چهارشنبه سوری که آخوندها با آن مخا لفند، از سنتهای ايرانی است. مجاهدين و رزمندگان ارتش هم، اين مراسم را دارند. يک بار شنيدم که آخوندها در اين باره گفته بودند مجاهدين، آتش پرست شده اند. اما همه می دانيم که اين برای ما علامتی از جنگ و آتشباران ارتجاع و علامت سرخی شما و زردی دشمن خلق و ميهن ماست. پس هر ملت و مذهبی محتوا و هدف مورد نظرش را با آيينهايش بازتاب و نشان دار می کند. چرا اين کار را می کند؟ چون هدفش بارز کردن محتواست. اين موضوع برای مجاهدان، مبارزان و فعالان مقاومت و به خصوص کسانی که در ارتش آزاديبخش هستند، خيلی خيلی قابل فهمتر است تا يک فرد غيرمسئول که نمی خواهد جهان را تغيير بدهد و حداکثر می خواهد آن را تفسير کند».

آئينهای ويژه چهارشنبه سوري
 گزيده از فرهنگ دهخدا


مرحوم علامه دهخدا توضيح درمورد مراسم، آئينها و رسمهای ويژه چهارشنبه سوری را به نقل از استادسعيد نفيسی آورده و چنين تعريف کرده است:
«اشتقاق ترکيب [چهارشنبه سوری] يعنی چهارشنبه عيش و عشرت، خود می رساند که اين شب را برای جشن و سرور بنياد گذاشته اند.اين جشنهای ملی از قديمترين زمانهای تاريخ در ميان ايرانيان بوده است… شب چهارشنبه سوری در ايران، آئين خاص و تشريفات گوناگون دارد که هر يک از آنها را در ناحيه ديگر ميتوان يافت.آئين چهارشنبه سوری يا شب چهارشنبه ی آخر سال بر دو قسم است: يک قسمت از آن عمومی و مشترک ميان تمام مردم ايران است که حتی بعضی از آنها را در ملل ديگر نژاد آريا ميتوان يافت و قسمت ديگر آئين خصوصی است که مردم تهران بدعت گذاشته اند و ازاينجا کم و بيش به شهرهای ديگر ايران رفته است.آن قسمت از آئين اين شب که در تمام ايران معمول است از کرمان گرفته تا آذربايجان و از خراسان تا خوزستان و از گيلان تا فارس يعنی تمام اين دشت وسيع که ايران امروز را فراهم ساخته است و زيباترين بقايای ايران باستانی است در هر شب چهارشنبه آخر سال با شور و دلبستگی خاصی آشکار ميشود. تمام مردم آذربايجان چه در شهر و چه در دهات در آن شرکت دارند و حتی هنوز در ميان مردم قفقاز معمول است. ايرانيانی که از ديار خود دور افتاده اند نيز آن را فراموش نميکنند و ايرانيان مقيم ترکيه و مصر و هندوستان نيز در جامعه خود، اين رسوم و آداب را معمول ميدارند.

آتش افروختن

زيباترين و شايد قديمترين آداب چهارشنبه سوری، آتش افروختن و جستن از آن و شادی کردن در کنار آتش است. اينک تقريباً در تمام ايران، شب چهارشنبه سوری، توده هايی از بوته خودروی بيابانی فراهم می آورند و نزديک يکديگر قرار می دهند. زن و مرد و پير و جوان در صحن خانه يا در ميدانهای عمومی و بر سر چهارسوها و چهارراههای شهر و ده از روی اين اخگرهای افروخته يکی پس ازديگری جستن ميکنند و در هر جستنی ميگويند: «زردی من از تو سرخی تو از من» يعنی زردی بيماری و ناتوانی را از من بستان و سرخی و شادابی و تندرستی را که در خود داری به من ببخش. پس از سوخته شدن، خاکستری راکه از آتش ميماند بايد در خاک اندازی جمع کنند و از خانه بيرون برند و در کنار ديوار بريزند و آن کس که آن را بيرون ريخته است در بازگشت در ميزند بايد از درون خانه ازو بپرسند: «کيست؟» و او جواب دهد: «منم» گويند: «از کجا آمده ای؟» جواب دهد که: «از عروسی» بپرسند: «چه آورده يی؟» گويد: «تندرستی».

فالگوش

کسانی که حاجتی دارند شب چهارشنبه سوری نيت می کنند و بر سر چهارراهی يا اگر چهارراه نبود بر سر رهگذری به فالگوش می ايستند و نخستين عابری را که گذشت به سخن او توجه می کنند و هر چه از دهان او برون آمد در استجابت مقصود خود به فال نيک يا به فال بد ميگيرند. اگر آن نخستين سخن به اجابت آرزوی صاحب حاجت، مطابق باشد آن آرزو برآورده است وگرنه برآورده نيست. همين فال را ممکن است بر پشت در خانه يی يا در اتاقی گرفت و بايد آهسته به پشت در آمد و بی آنکه کسانی که اندرون خانه يا اتاقند بدانند که کسی بر در ايستاده است گوش فراداد و اولين سخنی را که گفته ميشود در اجابت مقصود خود يا ناروا ماندن آن فال گرفت.

گره گشايي

کسانی که بخت ايشان گره خورده و عقده يی در کارشان روی داده است چاره جز آن ندارند که شب چهارشنبه سوری گوشه دستمالی يا چارقدی يا گوشه ديگر از جامه خود و يا پارچه يی را گره زنند و برسرراهی بايستند و از اولين کسی که برايشان گذشت خواستار شوند که آن گره را به دست خود بگشايد. ممکن است قفلی را بر پارچه يا دستمال و يا گوشه يی از جامه بست و برسرراه ايستاد و کليد آن را به نخستين کسی که از راه می گذرد داد که با آن کليد، قفل را بگشايد و عقده از کار فروبسته آن درمانده، باز کند.

دفع چشم زخم و بخت گشايي

 برای بخت گشايی در شب چهارشنبه سوری، تدابيری معمول است و از همه شگفت تر آن است که به دباغ خانه می روند و از آب دباغ خانه اندکی برمی دارند و با خود به خانه ميآورند و برای گشوده شدن بخت بر سر ميريزند.

کندر و خوشبو

 يکی از آداب چهارشنبه سوری آن است که زنان بردر دکان عطاری می روند و از او: «کندر و شا برای کارگشا» می خواهند و تا عطار برود بياورد فرار می کنند. اين دکان بايد رو به قبله باشد سپس به دکان ديگری که رو به قبله باشد می روند و «خوشبو» می خواهند که مراد، اسفند است و چون عطار پی آن برود باز می گريزند و سپس به دکان سومی که رو به قبله باشد می روند و مقداری کندر و اسفند می خرند و در خانه برای دفع چشم زخم و حل مشکل خود دود می کنند.

چهارشنبه سوری در شهرهای ايران

شهر تهران بهترين مجموعه آداب ملی ايران است… و در آداب چهارشنبه سوری نيز مردم تهران، تمام رسوم متداول را حفظ کرده اند.

در شيراز

آتش افروختن در معابر و خانه ها، فالگوش، اسپندسوختن، نمک، گرد سر گرداندن!
 در موقع اسفنددودکردن و نمک گردانيدن، اوراد مخصوصی است که زنان می خوانند. قلمرو چهارشنبه سوری در شيراز، صحن بقعه شاه چراغ است.

در اصفهان

  آتش افروختن در معابر، کوزه شکستن، فالگوش، گره گشايی و غيره کاملاً متداول است و تمام آن آدابی که در تهران معمول است در اصفهان نيز رواج دارد وشکوه شب چهارشنبه سوری در اصفهان از تمام شهرهای ايران بيشتر است.

در مشهد

گره گشايی؛ آتش افروختن؛ کوزه شکستن و آتش بازی متداول است و علاوه بر آن، تفنگ خالی کردن نيز معمول است و در هر خانه يی، يکی دو تير تفنگ می اندازند. در ساير شهرهای خراسان نيز چنين است.

در زنجان


آتش افروختن، فالگوش و کوزه شکستن معمول است. و در کوزه شکستن اختصاصی که مردم زنجان دارند اين است که پولی با آب در کوزه می اندازند و از بام، زير می افکنند.
يکی از آداب ديگر مردم زنجان اينست که از روزنه بخاريها يا اجاقهای خانه، طنابی داخل اتاق می کنند و به وسيله آن طناب، چيزی طلب می کنند. صاحب اتاق مکلف است اولين چيزی که در دسترس او بود بر طناب ببندد و چون طناب را بالا کشيدند به وسيله آن چيزی که بر طناب بسته اند فال می گيرند

در تبريز

آتش بازی و گره گشايی از قديم معمول بوده است. آتش افروختن در اين اواخر متداول شده است.آجيل و ميوه خشک خوردن از ضروريات است و ترک نميشود اگر دوست يا مهمان و تازه واردی داشته باشند بايد حتماً شب چهارشنبه سوری، خوانچه يی از آجيل و ميوه خشک برای او بفرستند. ديگر از خصوصيات مردم تبريز آن است که از بام خانه ها بر سر عابرين آب می پاشند، اين عادت از آداب بسيار قديم نژاد ايرانيست و در زمان ساسانيان معمول بوده است که در جشن نوروز، مردم بر يکديگر آب می پاشيده اند. و هنوز در ميان ارمنيان و زردشتيان ايران هم معمول است که در يکی از جشنهای خود بر يکديگر آب می ريزند.در آذربايجان مخصوصاً در شهر تبريز تيرانداختن در شب چهارشنبه سوری بسيار متداول است و حتی به درجه يی در اين باب مبالغه می کردند که سابقاً در هر کجا فوج سربازی بود می بايست در آن شب صف بکشند و دسته جمع تير بيندازند و صاحب منصبان نمی توانستند افواج خود را ازين کار مانع گردند.

در اروميه

شب چهارشنبه سوری بر بام خانه ها می روند و کجاوه يی را که زينت کرده و آرايش داده و بر آن طاقه شال کشميری کشيده و آئينه بسته اند با طنابی از بام به سطح خانه فرود می آورند ومی گويند: «بکش که حق مرادت را بدهد». کسی که در خانه است مکلف است که در آن کجاوه، شيرينی و آجيل شور و شيرين و ميوه خشک بريزد و پس از آنکه چيزی در آن ريختند با طناب آن را بالا ميکشند و به خانه ديگر می برند.