Sunday, 12 January 2014

بيست و هشتم صفر، رحلت پيامبرعظيم الشأن اسلام و شهادت حضرت امام حسن مجتبی

بيست و هشتم صفر، رحلت پيامبرعظيم الشأن اسلام و شهادت دومين پيشوای تشيع انقلابی، حضرت امام حسن مجتبی (ع)

 
بيست و هشتم صفر، سالروز رحلت پيامبر رحمت و رهايی، فروغ جاويدان عالم بشريت و سرچشمه عشق و معرفت، حبيب خدا، محمد مصطفي صلی الله عليه وآله و سالروز شهادت جگرگوشه او، دومين پيشوای شيعيان، مقتدای تاريخی مجاهدان، امام حسن مجتبي عليه السلام را گرامی می داريم.
 
بيست و هشتم صفر، رحلت پيامبرعظيم الشأن اسلام
بيست وهشتم صفر، سالروز پرکشيدن رهاترين و عاشقترين روح زمين و تاريخ، يعنی آن که پروردگار منان، او را به عنوان خاتم و پايان برنده رسالت انبيای خود برگزيد و کاملترين پيامهای خود را برای نجات و رهايی بشر به او سپرد، می باشد. پيامبری که عشق خدا نام گرفت. پيامبری که گذشته از مقام و جايگاه بسا بلندش در مکاتب الهی، و در ميان پيامبران، و گذشته از فرمانروايی بی مثالش بر قلبهای مومنان، در ميان جوامع و مکاتب ديگر و حتی از نظر آنان که به اديان الهی نيز معتقد نيستند، به عنوان تاثيرگذارترين شخصيت تاريخ بشری شناخته شده است.
اوايل سال يازدهم هجری بود و دو سالی می شد که مکه، به دست پيامبر فتح شده بود. خبررأفتهای باورنکردنی حضرت محمد در رابطه با دشمنان ديرينه اش در مکه، چون موجی عظيم، سراسر منطقه را درنورديده بود.
 

 هنگامی که پيامبر بر اثر بيماری به بستر افتاد، عموم پيروان رزم آورش، شامل نامورترين صحابه محمد (ص) به فرمان وی در بيرون مدينه اردو زده بودند تا برای جنگ با روميان در مناطق شمالی شام، روانه جهاد شوند. اما با شدت گرفتن بيماری راهبر و سرورشان، گويی طاقت ترک مدينه را نداشته و منتظر مانده بودند تا بشارتهای بهبود پيامبر را بشوند، ليکن در همين اثنا محمد (ص) به ديار رفيق اعلی پرکشيد و پيروانش راه مدينه را در پيش گرفتند تا با آخرين فرستاده خدا وداع و تجديد عهد نمايند.
 دربارهٌ آخرين روزهای حيات پيامبر بزرگ خدا نوشته اند که:
 «چون پيامبر صلی الله عليه و آله به بستر بيماری افتاد اصحاب بر گرد او جمع شدند. پس به بلال فرمود مردم را فرا بخوان تا در مسجد جمع شوند و چون جمع شدند، فرمود:
«ای گروه اصحاب! من چگونه پيامبری برای شما بودم؟ آيا درميان شما، به نفس خود جهاد نکردم؟.. آيا از نادانان قوم، متحمل تعبها و شدتها نشدم؟ آيا برای ايثار امت بر خود، از گرسنگی، سنگ بر شکم نبستم؟ صحابه گفتند بلی يا رسول الله. به تحقيق که صبرکننده بودی. پيامبر گفت: حقتعالی حکم کرده و سوگند ياد نموده که از ظلم ستمکاری نگذرد. پس سوگند می دهم شما را به خدا که هرکه او را مظلمه يی بوده باشد نزد محمد برخيزد و قصاص کند. مردی به نام سوادة بن قيس گفت: يا رسول الله درهنگامی که از طايف می آمدی من به استقبال تو آمدم. تو بر ناقه خود سوار بودی و عصای خود را در دست داشتی. چون عصا را بلند کردی که بر شتر خود بزنی بر شکم من آمد. ندانستم که به عمد کردی يا به خطا. پيامبر فرمود: «پناه بر خدا اگر به عمد کرده باشم. ای بلال برو به خانه فاطمه همان عصا را بياور». چون بلال از مسجد بيرون آمد دربازارهای مدينه ندا می کرد که «ای گروه مردم، کيست که قصاص فرمايد نفس خويش را پيش از روز قيامت؟ اينک محمد صلی الله عليه و آله، خود را در معرض قصاص درآورده است پيش از روز جزا». پس بلال عصا را گرفت و به خدمت پيامبر شتافت. پيامبر فرمود کجا رفت آن مرد پير. او گفت من حاضرم يا رسول الله. پيامبر فرمود: بيا و مرا قصاص کن تا راضی شوی از من. چون حضرت پيراهن خود را گشود گفت پدر و مادرم فدای تو باد يا رسول الله! پيامبر گفت ای سواده! آيا عفو می نمايی مرا؟ گفت عفو می نمايم يا رسول الله. پيامبر فرمود خداوندا! تو عفو کن سواده بن قيس را چنان که او عفو کرد پيغمبر تو را».
 نوشته های تاريخ نگاران در مورد آخرين روزها و آخرين ساعتهای زندگی پيامبر، از حزن و اندوه بی نهايت مردم و نزديکان و اصحاب پيامبر، و از عشق شديد آنان به پيامبر خبر می دهد. پيامبر نيز که بيش از مردم بر هدايت و راه يافتگی آنان مشتاق و مصر بود، هرگاه اندک بهبودی درحال خويش احساس می کرد، از بستر بيماری برمی خاست و به ميان مردم می شتافت تا با آنان سخن بگويد. نوشته اند که:
آن گاه که درد جانکاه پيامبر، رنجوری اش را افزون ساخت، از هوش رفت. فاطمه عليهاسلام که همواره در کنار بالين او بود، با چشمانی مالامال از اشک و حسرت وهراس بر سيمای خاموش پيامبر چشم دوخته و شعری را که عمويش ابوطالب در توصيف حضرت محمد سروده بود چنين می خواند:
و اَبيض يستسقی الغَمام بوجهه ثمال اليَتاما، عصمه للاَرامل (چهره روشنی که مردم به برکت روی او طلب باران می کنند و فريادرس يتيمان و پناه بيوه زنان است)
 پيامبر چشمانش را می گشايد و می گويد دخترم! اين سخن عمويت ابوطالب است. بجای آن قرآن بخوان. و او، اين آيه قرآن را می خواند:

 «ومامحمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم؟ و من ينقلب علی عقبيه فلن يضرالله شيئا» (آل عمران آيه 144).
 محمد نبود، مگر پيام آوری، که پيش از او پيام آورانی بودند. آيا اگر او درگذشت و يا کشته شد به گذشته های خويش برمی گرديد؟»
فاطمه بر بستر پيامبر، بسيار می گريست. پيغمر به فاطمه اشاره يی نمود. فاطمه سرش را بر چهره پدر خم کرد وپيامبر چيزی به او گفت. فاطمه سر برداشت و به درد ناليد.پيامبر بيتابی فاطمه را تاب نياورد، باز به او اشاره کرد، فاطمه سر را بر روی چهره پدر خم کرد. پيامبر باز چيزی گفت. اين بار فاطمه شادان سر برداشت.نخستين بار پيامبر به او گفته بود: من براين بيماری می ميرم». و در دومين بار گفته بود: «و تو نخستين کسی هستی از خاندان ما که به من خواهی پيوست».
 محمد، که درود خدا بر او باد، در تاريکترين شبهای تاريخ در ظلمت بی پايانی که همه اميدها را به يأس و همه راهها را به بن بست کشانده بود سرود رهايی و رستگاری انسان را عاشقانه خواند و آنگاه شتابان و بی قرار برخاست تا نويد پيروزی و رهايی را در گوش محرومان و ستمکشان تاريخ سردهد، برخاست تا نابودی دنيای کهن و ارزشهای ارتجاعی و استثماری را فرياد کند و تولد دنيايی نوين را بشارت دهد. برخاست تا آتش انقلابی کبير و خاموش ناشدنی را در بستر تاريخ برافروزد و تمام مناسبات فاسد و استثمارگرانه طبقاتی را ريشه کن کند، و بدين سان در راستای نفی استثمار، آرمان تاريخی بشريت، جامعه بی طبقه توحيدی را محقق سازد.
 هم براين منوال بود که مسعود رجوي درسخنرانی خود در ميتينگ معروف امجديه تهران درسال ۱۳۵۹ می خروشيد که:
 «ستارگان ما برآنند تا در فلک اجتماعی و سياسی اين ميهن، طرحی نو دراندازند، طرحی عاری از طبقات، عاری از بهره کشی، عاری از جهل و نادانی و اختناق و زنجير، و به راستی مگر بعثت انبياء جز به خاطر اين چيزها بود؟ اگر کسی قبول ندارد گوش کند، از قول پدر طالقانی مستقيماً می خوانم: «همان پيامبری که آمد تا مردم را به معروف وادارد و از منکر بازدارد، همان پيامبری که آمد همه آنچه را اديان گذشته تحريم کرده بودند، از طيبات به مردم حلال کند، قيدها را بردارد، و آنچه خبيث است، حرام کند، و يضع عنهم اصرهم، بارهای سنگينی که به دوش بشر بوده را بردارد. و غلهايی که فکر و انديشه مردم را و زندگی و حيات مردم را بسته بود، بگشايد. اين هدف پيامبر بود، يعنی آزاد کردن مردم، آزاد کردن از تحميلات طبقاتی، آزاد کردن از انديشه های شرکی که تحميل شده بود. آزاد کردن از احکام و قوانينی که به سود يک طبقه بر ديگران تحميل شده بود، اين رسالت پيامبر شما بود. ما هم بايد دنبال همين رسالت باشيم، اين شهدا هم دنبال همين رسالت بودند، در مقابل فرهنگ تحميلی، اقتصاد تحميلی، قوانين تحميلی. در برابر محدوديتهای پليسی، که گاهی به اسم دين، بر مردم تحميل می شد، که از همه خطرناکتر بود، يعنی آنچه را که احبار و رهبان و همکاری آنها با طبقات ممتازه بر مردم تحميل کرده بودند و به نام دين. اين خطرناکترين تحميلات است، يعنی آنچه که از خدا نيست، از جانب حق نيست، آنها به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حرکت حياتی باز دارند. اين غلهايی است که پيامبر مبعوث شد، تا بشر دچار اين غلها را نجات بدهد. و ما هم بايستی دنبال همين پيامبر باشيم، تا ديگران را نجات بدهيم، دعوت اسلام، دعوت به رحمت و آزادی است».
دين فروشانی که دين و آيين رهاييبخش اسلام را تحريف کرده و آن را وسيله دجالگريهای خود و وسيله توجيه استبداد زير پرده دين و ستم و سرکوب و استثمار قرار داده اند، خصم آشتی ناپذير اسلام پيامبر و تعاليم رهايی بخش او هستند. انديشه و عمل و رفتارشان در همه پهنه ها سراسر متضاد با پيامبر و دين اوست. از جمله در مورد مسأله زن که دجالگران دين فروش، انديشه ها و عملکردهای ضدانسانی، تبعيض آميز و به غايت استثماری خود عليه زنان را به نام اسلام قلمداد می کنند و رودرروی تعاليم پيامبر و رفتار او با زنان است، ديدگاه و تعاليم رهاييبخش پيامبر در مورد زنان و آن هم در جامعه و در دوره يی از تاريخ که دختران را زنده به گور می کردند، و درشرايطی که فلاسفه يونان باستان، زن را موجودی ميان انسان و حيوان محسوب می کردند، در آن جامعه بدوی، بسيار بامعناست که اولين گرونده به دين محمد، يک زن است ـ خديجه همسر والاقدر پيامبر ـ و اولين فديه و شهيد دين او نيز يک زن است ـ سميه.

محمد (ص) از همان اوان بعثتش نه تنها زنده به گور کردن دختران ونيز هرگونه تجارت پيشگی يا سوءاستفاده از زنان را قاطعانه تحريم کرد، بلکه بر خلاف رسم رايج زمانه، در امور سياسی با زنان مشورت می کرد و پيمان می بست. در مهمترين و جدی ترين امور، نظير مبارزه ونبرد، زنان را شرکت می داد به طوری که برای نمونه، در جنگ خيبر 20زن رزمنده در رکاب پيامبر بودند. در غزوه احد نيز که کار جنگ بالا گرفته و بسياری از سپاهيان محمد صلی الله عليه و آله، يا به شهادت رسيده و يا مجروح شده بودند، در شمار کسانی که بی باکانه، دفاع از پيامبر را به عهده گرفته بودند يک زن بزرگوار به نام نسيبه بنت کعب نيز به چشم می خورد. به گواهی تاريخ، شمار زنانی که با پيامبر بيعت کرده بودند و نامشان به ثبت رسيده به حدود 650تن می رسيد آن هم در زمانی که شايد رقم کل ياران محمد به ۵۰۰۰تن نمی رسيد. آری؛ نخستين بار که در تاريخ جهان، حقوق زنان به رسميت شناخته شد و در همه پهنه های سياسی، اقتصادی، قضايی و خانوادگی تعريف گرديد، از سوی پيامبر و آئين رهايی بخش او بود و اين خود، انقلابی بس بزرگ در آن دنيای جهل و بردگی بود. محمد صلی الله عليه و آله پيام رحمت و و رهايی و آزادی و مسئوليت پذيری انسان از قيود و زنجيرهای اسارت بار را به کاملترين صورت بر بشريت عرضه کرد و پيشوايان دين و آيين او که پس ازاو، هريک، شاخصها و الگوهايی تمام از ارزشهای آيين رهاييبخش اسلام بودند، معرفی آيين پاک او را برعهده گرفتند. ازآن پس، اين آيين رهاييبخش، به مثابه فروغی جاويدان و آيينه يی فروزان از والاترين ارزشها، فراراه بشريت قرار گرفت. و درطول تاريخ، هرگاه که دجال و دين فروشی پرفريب، کوشيد تا چندی با سوء استفاده از آيين توحيد، بساط ظلم و ستم بگستراند، درخشش تابلوی شکوهمند سيمای پيامبر و الگوها و پيشوايان دينش، در سينه های حنيفان و پاکان و مجاهدانی از نسلهای گوناگون، نور و شور مقاومت افکند تا برخيزند و پرده از چهره دجالان و دين فروشان، که بدترين دشمنان خدا و دين خدا بودند برکنند وسيمای آيين رهاييبخش اسلام انقلابی را از لوث وجود شقاوت پيشگان، پاک نگه دارند. بدينسان چنان که پروردگار جهان نيز وحی کرد، قرآن و ارزشهای اسلام و پيام محمد صلی الله عليه وآله درتاريخ، جاودانه ماند و روزبه روز بشريت را به سوی رهايی و يگانگی فرامی خواند تا روزی که رهايی تمامی انسانها از ستم و استثمار و دجاليت فراهم گردد.

 
28صفر، شهادت امام حسن مجتبی، بذرافشان عاشورای حسيني
 

 
 

امام حسن مجتبی در 15رمضان سال سوم هجری متولد شد. امام حسن فرزند بزرگ حضرت علي وفاطمه بود و در دامان آنها پرورش يافت. اوتا 7سالگی از سرپرستی و آموزش مستقيم پيامبر برخوردار بود و اين تأثير تعيين کننده يی در شخصيت امام حسن داشت. پيامبر درباره امام حسن گفته بود که «حسن در خلق و خلق از همه کس به من شبيه تر است».
امام حسن پس از شهادت حضرت علی، در21رمضان سال 40هجری، يعنی زمانی که 37ساله بود به امامت و خلافت رسيد. و اين، درحالی بود که معاويه، مظهر اشرافيت منحط اموی که بر تمامی مناطق شام (سوريه امروزی) حکومت می کرد، از فرصت شهادت حضرت علی، بهره جسته و آماده بلعيدن تمامی جهان اسلام شد. به اين ترتيب دوران خلافت کوتاه امام حسن که فقط 6ماه به طول انجاميد ونيز دوران 10ساله پس از آن تا هنگام شهادت حضرت، مصادف با مرحله بسيار حساسی از جنبش و مبارزه با دشمنی بود که به نام اسلام حکومت می کرد و تيشه به ريشه توحيد و اسلام می زد.
بذرافشان عاشورا
دومين پيشوای اسلام انقلابی، افشاگر ارتجاع اموی و در رأس آنها معاويه بود. واقعيت اين است که بزرگترين تحريف و تقلب در تاريخ صدر اسلام به زندگی امام حسن مجتبی، برادر و راهبر امام حسين، مربوط می شود. پيشوای انقلابی بزرگی که روزگارش بسيار پرفتنه و پرمصيبت بود، زيرا در برابر معاويه می جنگيد. هم او که بذرافشان و راهگشای عاشورا و زمينه ساز حماسه جاودان آزادی بود و سيدالشهدا، حسين ابن علی (ع)، نيز در تمام سالهای امامت امام حسن تحت رهبری و هدايت او برای قيام جاودان عاشورا آماده می شد. با اين همه، هنوز که هنوز است دوران امام حسن برای بسياری از شيعيان، ناشناخته مانده و تصميم گيريهای خطير و تاريخی اين رسواگر بزرگ دجالان، در پرده يی از اسرار و ابهام باقی مانده است.
دوستان ناآگاه تلاشهای زيادی کردند تا آنچه را که در تاريخ، مشهور به قرارداد صلح بين امام حسن و معاويه است، به نوعی، توجيه مصلحت گرايانه کنند؛ بدون آنکه بتوانند شرايط و تعادل قوای عينی را همچنانکه بود توضيح بدهند تا همگان چند و چون اوضاع را در آن شرايط بفهمند و به مضمون مواضع و عملکرد امام حسن و نتايج آن پی ببرند.آخر اگر اوج هوشياری انقلابی او که با صبر و متانتی شگفت، عجين است نبود و اگر او در آزمايشی خارق العاده از حکومت و حاکميت صرف نظر نمی کرد، در يک کلام، ارتجاع قهار اموی ريشه اسلام انقلابی را بيرون می آورد و دعاوی تاريخی آن را هم لوث می کرد و نهضت حسينی نيز هيچ فرصتی برای شکوفايی و اثربخشی نمی يافت.
به همين خاطر بود که حسن بن علی (ع) در طول تاريخ، هدف رگباری از ناجوانمردانه ترين اتهامها و دروغها نه فقط از جانب دشمنانش (که از آنها انتظاری جز اين نبوده و نيست) بلکه حتی از جانب دوستان ناآگاه، واقع شده است.
واقعيت اين است که حضرت حسن با تمام توانش جنگ با معاويه را آزمود و بدون شک، انتخاب عاشورايی ـ آنچنان که دو دهه بعد در قيام حسينی و در حماسه عاشورا رخ داد ـ برايش آسان تر بود. اما شرايط عينی، تعادل قوای واقعی و تيره و تار بودن اوضاع و دجالگری معاويه که خيلی با يزيد فرق داشت، نه جايی برای ادامه جنگـ باقی می گذاشت و نه جايی برای تسريع در قيام عاشورا. چرا که د ر فاز نزول جنبش انقلابی و هجوم سهمگين انحراف و ارتجاع، امام حسن بايد آزمايش بسيار خطير و بغرنج تری را از سر می گذراند که همانا صرف نظر کردن از حاکميت برای حفظ مرام و مکتب و «حرکت از نو» و از صفر برای ماندگاری تاريخی اسلام انقلابی بود. اين پيشوای انقلابی ازسويی بايستی با معاويه دست و پنجه نرم می کرد و ازسوی ديگر با انحرافاتی که در اذهان توده ها در اثر حکومت معاويه و دوران خلفا ايجاد شده بود مبارزه می نمود و آنها را اصلاح می کرد.
مهمترين فرازها و حوادث دوران امام حسن
معاويه با بسيج سنگين و اعزام جاسوس به همه جا ازسويی درصدد ترور کردن امام برآمد و می خواست وانمود کند که امام توسط ياران خودش ترور شده است تا بدبينيها را هرچه بيشتر کند. و از سوی ديگر با تهديد وتطميع به خريدن و يا منزوی کردن سرداران سپاه امام حسن پرداخت. دراين ميان، ياران سست عنصر و عافيت جو هم که بوی رفاه شنيده بودند متزلزل شده و به امام خيانت می کردند. و قشريون مرتجع هم با برداشتهای واژگونه، فرياد کافر شدن امام حسن را همانند پدرش علی سر دادند وآشوبهای زيادی به راه انداختند که به رغم دعاوی ابلهانه شان تماما به نفع معاويه تمام می شد. سپس عوامل نفوذی معاويه به منظور ازهم پاشاندن قوای امام حسن، شايعه صلح آن حضرت با معاويه را بر سر زبانها انداختند و همزمان به خيمه امام حسن حمله بردند. چندين طرح حمله و ترور ديگر نيز دراين مدت کشف شد. امام حسن ناگزير با يارانی اندک به مدائن رفته، مردم را به جهاد فراخواند ولی جز اندکی اجابت نکردند. همه چيز درحال تباه شدن و شقه شدن بود. درچنين شرايطی امام حسن ناگزيراز صلحی موقت با معاويه شد.
درايت سياسی امام حسن و ماجرای صلح
امام حسن در کمال درايت با قرارداد صلح با معاويه می خواست شکستهای نظامی را به پيروزی تبديل کند و بر صحنه غالب شود.
در صلح نامه، معاويه متعهد شد که پس از خود، وليعهدی تعيين نکند و حکومت پس از خود را متعلق به امام حسن بداند و همچنين شيعيان آل علی از آزار و دشنام درامان باشند و لعن ودشنام به امام علی که به دستور معاويه انجام می شد، متوقف شود ومتقابلاً امام حسن هم، معاويه را اميرالمؤمنين خطاب نکند.
لازم به يادآوری است که معاويه طی دهها سال آنچنان تبليغات سوء ودجالگرانه يی از تمامی کانالهای تبليغاتی عليه حضرت علی کرده و او را به عنوان يک کافر وخارجی معرفی کرده بود. به طوری که وقتی خبر شهادت علی درمحراب نماز در همه جا پخش شد، خيليها می گفتند مگر علی نماز هم می خواند!
در آن شرايط، امضای اين موافقتنامه، پيروزی سياسی و ايدئولويک بزرگی برای اسلام انقلابی بود. صلح امام حسن به واقع شاهکاری بی مانند بود که هم دشمن مکار را رسوا کرد وهم راه را برای حماسه جاودان عاشورا باز و هموار نمود.
راستی که «پيوسته بايد به خاطر داشت که به کاربردن کلمه صلح در مورد امام حسن، مجازی است. زيرا همچنان که اشاره کرديم مفاد صلح، همگی دستاوردهای مهمی بودند که حفظ و استمرار جنبش را به درجات و اشکالی تضمين می کردند و به راستی که بايستی اذعان کرد که امام حسن با پيمان صلح خود برتری درايت و ذکاوت سياسی خود را به بهترين وجه ممکن بر معاويه نشان داد.
معاويه پيمان صلح را زير پا می گذارد
معاويه بعد از امضای پيمان صلح متوجه می شود که چقدر باخته است. لذا حين حرکت به سمت کوفه، در نخيله، مفاد قرارداد را ملغی اعلام کرد و گفت من اين قرارداد را زير پا می گذارم و بدين صورت يک بار ديگر چهره اش نزد توده ها برملا می شود. با اين وجود رفتار وقضاوت دسته يی از ياران نيمه راه با امام حسن و نيز رفتار قشريون خوارج با او، يکی از دردناکترين صفحات تاريخ اسلام و تشيع را تشکيل می دهد.به هرحال امام حسن قاطعانه در برابر اين سمپاشيها می ايستد و سرانجام به رغم همه توطئه ها و نيز لجن پراکنيهای ارتجاعی درباره امام حسن، سيمای پاکباز و انقلابی و موحد امام به عنوان راهبری پاکباز، هوشيار، اصولی و ذيصلاح که توانست شکست نظامی جنبش را به پيروزی بقا و استمرار آن بدل نمايد همواره بر تارک تاريخ تشيع واسلام انقلابی درخشيد و همچنان می درخشد. به هرحال پس از قرارداد صلح، امام حسن، 8سال عليه حکومت اموی افشاگری کرد به طوری که بذرهای افشانده شده توسط او زمينه را برای قيام سرخ حسينی فراهم کرد. به اين ترتيب، زندگانی دومين پيشوای تشيع انقلابی، در دورانی پر از ابتلائات خطير و طاقت فرسا سپری شد. امام حسن مجتبی سرانجام در سال 50هجری، به تحريک معاويه توسط همسرش ”جعده“ مسموم شد و به شهادت رسيد.

No comments:

Post a Comment