Friday, 28 February 2014

درگذشت پيشوای نهضت ملی ايران دکتر مصدق


دکتر محمد مصدق
دکتر محمد مصدق
چه زنده باشم و چه نباشم اميدوارم و بلکه يقين دارم که اين آتش خاموش نخواهد شد و مردان بيدار کشور، اين مبارزه ملی را آنقدر دنبال می کنند تا به نتيجه برسد…» - دکتر محمد مصدق

روز چهاردهم اسفندماه سال 1345 دکتر محمد مصدق، پيشوای نهضت ملی ايران، ديده ازجهان فروبست و ميليونها ايرانی را درغم فقدان خود سوگوار کرد.
 مصدق در احمدآباد، تبعيدگاه چندين ساله اش به خاک سپرده شد.
مصدق در سال 1261شمسی در تهران به دنيا آمد. در سال 1287 برای ادامه تحصيلاتش به فرانسه عزيمت کرد و بعد از اتمام دوره ی مدرسه ی علوم سياسی پاريس، وارد دانشگاه نوشاتِل سوئيس شد و در سال 1293با اخذ دکترای حقوق از اين دانشگاه ، به ايران بازگشت.

دکترمصدق در دوره های پنجم، ششم، چهاردهم و شانزدهم مجلس شورا درموضع نماينده مردم تهران باسياستهای وابسته ساز و ديکتاتوری رضاخان و محمدرضا پهلوی مبارزه کرد و سرانجام رهبری جنبش ملی کردن صنعت نفت ايران را به دست گرفت و با حمايت عموم توده های مردم ايران، اين جنبش را تا خلع يد کامل از شرکت نفت سابق (شرکت انگليسی) و احقاق حقوق مردم ايران به پيش برد. دکترمصدق در اجرای همين قانون ملی کردن صنعت نفت و خلع يد از شرکت نفت سابق، پيشنهاد نخست وزيری را پذيرفت. دشمنان رنگارنگ مصدق در تمام مدت دوسال وچهارماهی که او در حکومت بود، حتی يک روز از توطئه عليه وی خودداری نکردند و بارها قصد جان وی و طرح کودتا عليه حکومت ملی او را کردند. سرانجام حکومت ملی دکتر مصدق با يک کودتای استعماری که به کمک عوامل دربار و ارتش و آخوندهای خائنی از قبيل بهبهانی و کاشانی، ترتيب داده شده بود، در تاريخ 28 مرداد 1332، سرنگون شد. دکتر مصدق، دستگير و در بيدادگاه نظامی شاه، محکوم به سه سال زندان شد و سپس به احمدآباد تبعيد گرديد و سرانجام پس از 14سال تنهايی و انزوا در تبعيد به درود حيات گفت. پيشوای نهضت ملی مردم ايران درغربت به درود حيات گفت اما اين اميد وبلکه اطمينان را داشت که فرزندان مجاهد و مبارزش، راه او را تا رسيدن به پيروزی نهايی ادامه خواهند داد :

«چه زنده باشم و چه نباشم اميدوارم، و بلکه يقين دارم که اين آتش خاموش نخواهد شد و مردان بيدار کشور، اين مبارزه ملی را آنقدر دنبال می کنند تا به نتيجه برسد…».


مصدق، مظهر اراده سياسی يک ملت مستقل و آزاد 
مسعود رجوي - نشريه مجاهد شماره 561 سال 80
نطق مصدق در دادگاه لاهه دارای منطقی محکم و استدلالی روشن است. آن قدر محکم و روشن که هيأت قضات برآن صحه گذاشتند و خود به عدم صلاحيت خود برای داوری در مورد موضوعی که مصدق، آن را «اراده سياسی يک ملت آزاد و مستقل» می ناميد، رأی دادند.
نياز به تأکيد نيست که رسانيدن هيأت قضات به اين اقناع قضايی و وجدانی، کاری آسان نبود و مسلماً حقوقدانان و متخصصان ذيصلاح می توانند «هزار نکته باريکتر از مو» در نطق مصدق بيابند؛ نکاتی که هزار مانع سياسی و فرهنگی را در جو پر آشوبی که در آن گير و دار پيرامون داد خواهی يک ملت ستمديده در برابر قدرت مسلط زمانه وجود داشت، در هم شکست و حقانيت ملت ايران را ثابت کرد.
ناگفته پيداست که پرداختن به اين نکته ها نه در صلاحيت من است و نه در حوصله اين فرصت محدود و اين يادداشت کوتاه و شتاب زده. اما دست کم می توان به دونکته که در مطالعه مجدد نطق مصدق، در لحظه، به ذهن خطور می کند، اشاره نمود:
اول اين که مصدق خواهان داوری عادلانه در مورد موضوع مورد دعوا بين دولت ايران و دولت انگليس نبود، بلکه خواهان آن بود که هيأت قضات به عدم صلاحيت خود در رسيدگي
به دعوا ـ که از طرف انگليس اقامه شده بود ـ رأی دهند. يعنی که حقوق مسلم مردم ايران (از حق ملی کردن صنعت نفت در آن روز گرفته تا حق مقاومت قهرآميز در برابر ديکتاتوری نامشروع آخوندی در امروز) هرگز و هيچ گاه نمی تواند و نبايد موضوع بحث و رسيدگی ديگران قرار بگيرد. همچنان که امروز هم، در ادامه
راه مصدق، حق حاکميت مردم ايران، رودرروی «ولايت فقيه» و حاکميت آخوندی، هيچ بحث و گفتـگويی نمی پذيرد و هر فرد يا جريان سياسی که چشم به درون اين رژيم دوخته باشد بی گفتگو در تعارض با حاکميت مردم ايران و مردم سالاری (دموکراسی) قرار می گيرد.اما درخواست رأی عدم صلاحيت و به کرسی نشاندن آن در دادگاه لاهه از سوی مصدق، نه فقط به ظرايف استدلال حقوقی، بلکه به تأثيرگذاری بر حساس ترين تارهای وجدان انسانی قضات نياز داشت و سردار پير نهضت ملی ـ که خود به ملکات فاضله انسانی متصف بود ـ در متن نطق خود اين جنبه را ازقلم نينداخت. از اين رو خطاب به قضات دادگاه گفت:
با وجود نقاهت و ضعف مزاج که نتيجه کبر سن و مصائبی است که در راه مبارزه برای آزادی متحمل شده ام، با وجود اين که بار سنگين مسئوليت، مرا ناتوان ساخته است، ازراه دور به اين ديار آمدم تا از طرفی با حضور خود حس احترام کامل ملت و دولت ايران را به دستگاههای بين المللی ثابت کنم و از طرف ديگر به آقايان مدلل سازم که، گذشته از ايرادات حقوقی که نسبت به صلاحيت ديوان داريم، اخلاقاً و سياستاً در وضعی واقع
شده ايم که ديگر نمی توانيم موضوع ملی شدن نفت را مورد بحث قرار دهيم».
پيداست که اين حرف درعين قطعيت و صراحت با فروتنی و صميميتی انگيزاننده همراه است و چون از عمق دلی پرسوز و دردمند برمی خيزد، لاجرم بر دلها می نشيند و راه اقناع وجدانی مخاطبان را هموار می سازد.
اما نکته دوم که نکته اصلی و سنگ بنای پيروزی و سرفرازی مصدق است آنجاست که صراحتاً اعلام می کند:
 «تصميم ملی شدن نفت، نتيجه اراده سياسی يک ملت مستقل و آزاد است».
جان کلام در همين جاست. در اراده يک ملت آزاد و مستقل که پيشوای نهضت ملی، خود سخنگو و مظهر مجسم آن بود.
چنين بود که دکتر حسين فاطمي، آموزگار وفا و پايداری، که سرانجام خونش در راه ايران و مصدق بر زمين ريخت، فرياد می زد:
 «مخالفت با دکتر مصدق، مخالفت با آزادی و حقانيت است. ضديت با دکتر مصدق، ضديت با ملل مظلوم و اسير و غارت زده می باشد».
و همين مظهر اراده سياسی يک ملت مستقل و آزاد بود که به هنگام محاکمه در بيدادگاه شاه، فضای رعب و وحشت را اين چنين در هم می شکست:
«آن جايی که حق در کار باشد، با هر قوه يی مخالفت می کنم. از همه چيز می گذرم، نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم، هيچ چيز ندارم… مگر وطنم را که در جلو چشمم دارم».

اما دم گرمی که در دادگاه لاهه، وجدان قضات شرافتمند را تکان داد، در بيدادگاه شاه بر آهن سرد عناصری که شرف خود را به ثمن بخس فروخته بودند، اثری نداشت. هر چند که پيام او در تاريخ معاصر ايران به ثبت رسيد و پژواک آن هر روز در اين مرز و بوم شنيده شد.
آن روز که دکتر فاطمی در آخرين لحظات قبل از تيرباران، خطاب به دادستان و فرماندارنظامی گفت:
 «يقين داشته باشيد سربازان مجاهد نهضت، همچنان مبارزه را ادامه می دهند».آن روز که در بيدادگاههای نظامی شاه اعلام کرديم که جملگی از فرزندان مصدقيم که به امتيازات مادی پشت پا زده ايم… و امروز که مقاومتی با يکصدهزار جاودانه فروغ آزادی، در اين ميهن شکل گرفته و «سربازان مجاهد»ش در ارتش آزاديبخش ملی ايران برای نيل به آزادی و استقلال وطن از همه چيز خود می گذرند.
آری، نطق مصدق در دادگاه لاهه فقط يک مدافعه حقوقی و سياسی نبود، ندای ملتی ستمديده و بيانگر يک آرمان انسانی با طنين تاريخی بود. به همين دليل، درعين قدرشناسی نسبت به قضات شرافتمندی که به سود مصدق رأی دادند، اين نکته را هم بايد خاطرنشان کرد که آنها قبل از هر چيز به سود شرف انسانی خود رأی دادند. چرا که
دادگاه تاريخ در صدور رأی حقانيت مصدق هرگز ترديدی نکرد.
ترجيح می دهم کلام آخر را عيناً از زيرنويس يک عکس اهدايی آن بزرگوار نقل کنم که به گوياترين صورت، هم اراده ملت و هم ويژگيهای ادامه دهندگان راهش را تصوير کرده است:
به کسانی که وقتی پای مصالح عموم به ميان آيد از مصالح خصوصی و نظريات شخصی صرفنظر می کنند.
به کسانی که در سياست مملکت اهل سازش نيستند و تاآن جا که موفق شوند مرد و مردانه می ايستند و يک دندگی به خرج می دهند و به کسانی که در راه آزادی و استقلال ايران عزيز از همه چيز خود می گذرند، اين عکس ناقابل اهدا می شود.

احمدآباد، آبان ماه 1341
دکتر محمد مصدق







No comments:

Post a Comment